رای ندادن و مهر خوردن !

من خودم قصدم این بود که رای ندم  چون ندیده بودم اصلاح طلبها  توی این شهر ما فهرست واحدی بدن. ولی دقیقه نود بود که فهمیدیم بله ظاهرا لیست واحدی وجود داره و بالاخره تصمیم گرفتیم که به شورا ها رای بدیم و به خبرگان نه !وساعت سه بعد از ظهر بود که عازم شدیم برای اینکه حماسه افرینی کنیم ، خودم هم شک داشتم که بشه به خبرگان رای نداد ولی گفتم جهنم و ضرر نهایتش اینه که بر می گردم.وقتی وارد کارزار مشت زنی به دهن  استکبار جهانی شدم دو سه نفری جلوم بودن نوبت به من که رسید مامور پشت باجه گفت اقای... گفتم بله  همین که اومد یک نگاهی به عکس شناسنامه  بکنه ببینه مال خدمه یا نه، گفتم اقا من فقط می خوام شورا ها رای بدم گفت نمی شه پرسیدم چرا نمی شه  جواب داد سیستممون قاطی می شه ! گفتم یعنی چی من نمی خوام خبرگان رای بدم اگه اینطوریه اصلا رای نمی دم  گفت چون سیستممون پیوسته است نمی شه!و شروع به نوشتن تعرفه کرد تو همین گیر رو دار اونی که جلوی من وایساده بود و قیافه اش بیشتر به بر و بچ فشارکی می خورد گفت شما اگه نمی خوای رای بدی خوب برگه سفید بنداز ،متصدیه با جه هم گفت بله اصلا اگه خیلی هم ناراحتی جلوی اسما رو خط بزن! من هم گفتم اقا می دونم رای سفید چیه من اصلا نمی خوام  به خبرگان رای بدم.دیدم انگار اوضاع داره بیخ پیدا می کنه و الانه که به جرم اغتشاش در انتخابات جلبمون کنن از طرفی گوش یارو به این حرفا بدهکار نبود و برگه رو هم نوشته بود ،اول گفتم بی خیال شم بزنم به چاک بعد دیدم ای دل غافل شناسنامم دستشه تو همین فکرا بودم که متصدی بعدی گفت اقا اینجا رو انگشت بزن ما هم ناچارا انگشت زدیم انقدر به خودم فحش دادم و گفتم احمق تو مگه نمی دونستی کلک اینا برای اینکه دو تا انخابات رو یکی کردن چی بوده؟ اینا می خواستن همه رو مجبور کنن به خبرگان رای بدن حالا تو با این همه ادعا حلا باید به خبرگان رای بدی! تو این فکرا بودم که دیدم انگار این حوزه خر تو خر تر از این حرفهاست و این متصدیه هم که مسئول خبرگانه حواسش نیست من هم در یک حرکت انتهاری شناسنامه رو بدون اینکه کسی بفهمه ورداشتم و بردم دادم به کسی که پشت صندوق نشسته بود و مهر می زد ،بعد هم رفتم سریع این اسم ها رو بنویسم ولی مگه می شد 9 تا کد و پیدا کرد!
به هر بدبختی بود کدها رو پیدا کردم تو این فاصله هم دو سه بار گفتن اقای ... کیه؟ کی  این شناسنامه رو اورده اینجا منم اعتنا نکردم .و قتی دیدم طرف سرش شلوغه به سرعت رفتم برگه رو انداختم تو صندوق و شناسنامه رو که شانس ما همون رو بود برداشتم و در حالی که داشتم لبخندی به یارو می زدم یک دفعه چشم گرد شد دیدم ای بابا برگه رو اشتباهی انداختم تو صندوق خبرگان در همین لحظه بود که می خواستم سرمو بکو بم به دیوار ،ولی فکر بهتری به ذهنم رسید در یک حرکت انتهاری دیگه رفتم دم صندوق دیدم یک برگه همون رو مونده بی اختیار با انگشتام برگه رو در اوردم دیدم ا برگه خودمه اومدم که بندازم توی اون یکی صندوق که متصدی باجه با چشمانی تعجب زده گفت اقا چی کار می کنی؟ گفتم هیچی دوتا برگه ها رو اشتباهی با هم انداخته بودم و سریع جیم فنگ زدم.وقتی بیرون حوضه رسیدم در حالیکه احساس پیروزی می کردم نگاهی به شناسنامه کردم در این زمان بود که دوباره چشام گرد شد بله طرف مهر خبرگان رو برام زده بود در این زمان بود که می خواستم برم به یارو بگم اخه احمق اینجا چقدر خر تو خره من که خبرگان رای ندام پس چرا برام مهر زدی؟ بعد دیدم نه بابا بی خیال یک دفعه یقه مون رو می چسبن می گن بیا اول رای بده بعد هم برو اوین!
این وسط عده ایی از نزدیکان خیلی خوشحال شده بودن، می گفتن کار  خدا بوده ، فردا که می خواستی بری سر کار تو مصاحبه ردت می کردن اون وقت می فهمیدی!
حلا اگه یکدفعه گوش شیطون کر اینا اراء رو جدا جدا اعلام کردن و دیدید شورا ها یکی بیشتر از خبرگان اون رای منه!!!(نه این که اینا این کار رو هم می کنن و رای من هم خیلی مهم سر نوشت سازه بوده!)
خوب حالا من با اطمینان می تونم ادعا بکنم جزء نوادری هستم که رای ندادن و مهر خوردن!


پ.ن:به خاطر اینکه این پست خیلی طولانی شد تصمیم گرفتم نظرات تحلیلی خودم (بله دیگه ما اینیم مگه چیمون از امثال ابجی رییس جمهور کمتره که می گه مدتهاست که فعالیت ساسی داره!) از نتایج انتخابات رو در پست بعدی بگذارم!!!

کاسه ایی زیر نیم کاسه!

معلوم نیست چرا این رییس جمهور محبوب ما(با ارای سنگین مردمی) درست چند روز قبل از انتخابات بلند شدن رفتن دانشگاه امیرکبیر که شاید بشه گفت رادیکال ترین دانشگاه کشوره! اون هم با اون وضعیت که یک عده از طرفدارانشون رو از اقسا نقاط تهران (شاید هم ایران) که به گفته یکی از دوستان که در همین دانشگاه  درس می خونه از دانشگاههای امام صادق و امام حسین  اورده شده بودن رو زودتر با خودشون برده بودن و براشون جا گرفته بودن(حتما برای اینکه تو سرما نمونن) بعد هم وقتی ازش در مورد دانشجویان ستاره دار(کسانی که در تحصیلات تکمیلی قبول شدن ولی اونها رو ثبت نام نکردن) می پرسن با طنز همیشگی ودلنشینشون این ستاره ها رو درجه نظامی می دونن! و وقتی که ازش می پرسن که این بر وبچ چی با خودت اوردی؟ همین افراد شروع به دادن شعارهایی در حمایت از دولت نهم می کنند و ازین پرسش هم قصر در می روند! وبعد هم ایشان می فرمایند :افتخار دولت این است که تا امروز هیچ قدمی برای زیر سوال بردن خدمات دیگران برنداشته است. که البته هر ادمی که همین تلویزیون خودمون رو هم دنبال کرده باشه می دونه که ایشون چپ و راست بقیه رو دزد و کلاه بردار و خائن و 000 خطاب کرده .و ادامه می دهند که در راه اجرای عدالت فحش و ناسزا زیاد شنیده اند ولی معلوم نیست که چه کسی رو می فرمایند؟ و همچنین از فضای باز سیاسی و دوست داشتن مخالف و مهر ورزی صحبت می کنند ومعلوم نیست که نشریات دانشجویی توقیف شده و دانشجویان ستاره دار و اوردن بلدوزر برای خراب کردن دفتر تحکیم وحدت و عدم صدور پروانه نشر برای برخی کتابهاو برخورد شدید با منتقدین دولت و.... چیه؟(جالب بدونید سه روز بعد از اینکه ایشون به قدرت رسیده بودن فرمودن انتقاد از رییس جمهور جرم است!!!) خالاصه هرجی ازشون پرسیدن ربطش دادن به انرژی هسته ایی و هولوکاست و تعریف از کارهای خوبی که انجام دادن (البته از نظر خودشان)!


عکسها و شرح این مراسم رو اینجا ببینید.
من که فکر می کنم با توجه به اینکه دو سه روز دیگه انتخاباته بعید نیست این کار  (با توجه به نوع انعکاسش از تلویزیون و بعضی از روزنامه ها)  طرفندی برای بدست اوردن رای برای  طرفداران رییس جمهور باشه! و از اونجایی هم که طرفداران تحریم  ریاست جمهوری نتیجه شیرینی رو بدست اوردن فکر می کنم رای دادن فقط در تهران بسیار بهتر از رای ندان باشه ( البته منظورم به کاندیهای اصلاح طلبان به غیر از هادی ساعیه که معلوم نیست چه توانایی در خودش دیده که کاندید شده).چون گروهی که در تهران انتخاب می شه احتمالا مجلس و بعد هم ریاست جمهوری رو در دست خواهد داشت پس می بینید اگه در تهران رای ندیم یعنی ادامه یک کابوس برای 6 سال اینده ! در شهرستانها پیشنهاد می کنم رای ندید چون فقط مصرفیه برای حکومت که بگه ما انقده طرفدار داریم ! پس می بینید انتخاب شدن ابتکار (که به نظر من در سازمان محیط زیست بد کار نکرد و در پایان ریاستش جایزه بین المللی مهمی که یادم نیست چی بود رو  گرفت که در بحبوحه ی انتخابات گم شد) و مسجد جامعی و حتی نجفی که دل خیلی ها ازش به خاطر اوردن نظام جدید خونه بسیار بسیار بهتر از پروین احمدی نژاده و امسال اونه!
گرچه احتمال تقلب در انتخابات هم بسیار بالاست چون بعد از 27 سال برای اولین باره که یک حزب تمام مراحل انتخابات رو در دست داره. ولی در مجموع فکر می کنم تقریبا شورای تهران نصف به نصف باشه.تا ببینیم مثل انتخابات ریاست جمهوری چه کاسه ایی زیر نیم کاسه است!

بابک بیات

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

                      هرکسی نغمه ی خود خواند واز صحنه رود

                                          صفحه پیوسته به جاست         

                                خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد   

 

از این تخت که بلند شدم یک سمفونی می نویسم.

حالا مرگ برای تو سمفونی نواخته و هیچ فکر نکرده که ما بی عاشقانه هایت چه کنیم ؟

- تصادف بامداد از دو سال پیش باعث این همه ضعف و بیماری هایم شد.

خوش به حالت استاد حالا آرام گرفته ای. می روی کنار یارانت و چه می دانم شاید به ما می خندی که همین طور ایستاده ایم و در خیابان های وحشت زده و تاریک به آدم هایی نگاه می کنیم که قلبشان را مثل یک جسم فاسد در دست گرفته اند

 

بابک بیات موسیقی فیلم را با فیلم غریبه که با همراهی واروژان ساخته شد، شروع کرد. بعد از فیلم غریبه، بیات موسیقی فیلم های؛ خوشید در مرداب، شب آفتابی ( با ترانه عروسک قصه من)، برهنه تا ظهر با سرعت، فریاد زیر آب، سریال چنگک آغاز کرد و موسیقی بسیاری از فیلم های دیگر را ساخت. بعد از پیروزی انقلاب بابک بیات فعالیت موسیقی را در شرکت ابتکار، همراه با دوستش ابراهیم زال زاده و با کاست قاصدک، زندگینامه صمد بهرنگی و به صورت ترانه های کودکانه خانم سیمین غدیری ادامه داد. پس از آن کاست خروس زری پیرهن پری را به همراه احمد شاملو و کاست های سکوت سرشار از ناگفته هاست و چیدن سپیده دم را با صدای احمد شاملو ساخت.

بابک بیات موسیقی فیلم را در بعد از انقلاب با فیلم مرگ یزد گرد ساخته بهرام بیضایی شروع کرد و در سال 1362 موسیقی فیلم های نقطه ضعف و ریشه در خون را ساخت و در سال های بعد برای فیلم های شاید وقتی دیگر و مسافران ساخته های بهرام بیضایی، سریال سلطان و شبان، کشتی آنجلیکا، عروس، پرده آخر، طلسم، مرسدس، جهان پهلوان تختی، دستهای آلوده، اتوبوس، قرمز، دو زن، شیدا و در حدود 90 فیلم سینمایی موسیقی نوشته است و آخرین سریالی که وی برای آن موسیقی ساخته است سریال ولایت عشق بود. بابک بیات در سال 1369 پس از چند بار کاندیدا بودن برای موسیقی فیلم بالاخره وقتی که از پنج کاندیدای جایزه موسیقی فیلم آن سال، سه بار نام او را اعلام کردند جایزه سیمرغ بلورین فجر را برای فیلم عروس دریافت کرد.

همچنین در سال 1375 وقتی که از بین چهار کاندیدا دو بار نامش اعلام شد، مجددا سیمرغ بلورین را دریافت نمود. در خانه سینما برای فیلم ساحره جایزه اول موسیقی فیلم را دریافت کرد. در جشن گزارش فیلم جایزه بهترین آهنگسازی را برای صد سالگی سینما از آن خود کرد.

در سال 1381 در مراسمی که در شیراز برگزار شد از بابک بیات و چهار هنرمند بزرگ دیگر ایران تقدیر به عمل آمد. همچنین در همین سال و در مراسمی دیگر از بابک بیات به خاطر یک عمر تلاش در زمینه ترانه ایران تقدیر شد که در این مراسم پیامهایی از ایرج جنتی عطایی، بهرام بیضایی و... قرائت کردند. از دیگر فعالیت هایی بابک بیات در این سال ها ساخت قطعه کرال و ارکسترال «سرزمین خورشید» بود، که در سال 1376 توسط ارکستر سمفونیک تهران و به رهبری استاد «فریدون ناصری» اجرا شد.

امروز دوستانی در کنار تابوت او گام بر می دارند که همه وقت به یاد آوردن خاطراتش پیش از هر چیز از رفتار و منش او می گویند. مهربان، فروتن، قدر شناس و... صفت هایی هستند که یاران قدیمی بیات، او را با آنها به دیگران معرفی می کنند. پدر بیات می خواست که پسرش ورزشکار شود اما پسر قدم در راهی دیگر گذاشت. شاید پدر گمان می کرد فقط با بدنی نیرومند می توان عزت و آسایش را فراهم کرد اما بابک با وجود آنکه نام یک سردار را داشت به جای نیزه نبرد، مدادی کوچک را روی صفحه هایی با پنج خط موازی به حرکت درآورد تا عزت را با خود همراه کند اما اسایش ۰۰۰                                                                                     

امروز بارها وبارها اخبار تلویزیون رو چک کردم تا شاید گزارشی از مراسم تدفین بابک بیات نشون بده اما....در اخبار نیمروزی شبکه یک  (که بعد از اخبار ساعت ۸ شبکه چهار کاملترین گزارش رو نشان داد)مدت گزارش خوشبینانه حدود ۲ تا ۲.۵ دقیقه بود وجالبتر از اون اینکه بلا فاصله بعد از گزارش تدفین گزارشی در مورد تنورهای گلی استان کردستان پخش شد که فکر می کنم دو برابر مدت گزارش تدفین بود !!!!!!

تلویزیون اخبار اینکه فلان بازیکن در لیگ دسته چهارم اروپا ۴ دقیقه بازی کرده رو بارها و بارها تکرار می کنه و بهش هم افتخار می کنه ! اما اونوقت به سادگی از کنار مفاخر این مملکت می گذره.و جالبه که بدونید :هیچ یک از مسئولان رده بالای فرهنگی و از اهالی سینما بجز "علیرضا رضا داد "مدیر عامل بنیاد فارابی حضور نداشتند(اونوقت برای ملت امریکا نامه می نویسیم)

 وهمچنین در پایان مراسم "محمد اصفهانی" چند بیت از اهنگ سریال پهلوانان نمی میرند را آواز خواند

پ.ن:بعضی از نوشته هااز روزنامه کارگزاران برداشت شده است. 

کبوتر سفید مو سیقی خداحافظ

بابک بیات در کنار احمد شاملو

نامه ایدا شاملو خطاب به خانواده بیات

شانس!

ای ی ی خداااااااااااااااا ...................

خیلی زور داره ادم نصف اون چیزهایی رو که بلده جواب بده و نصف دیگه رو وقت نکنه !!! چی بگم لعنت به این شانس ٬ لعنت به خودم ٬لعنت به میز یا صندلی یا....

واقعا شانس هم چیز بدی نیست که ما نداریم از روی دپرسی و افسردگی و اینجور چیزا نمی گما نه ٬ واقعا اینجور هست طرف پارسال نصف منابع رو هم نخونده بود قبول هم شد. اونوقت ما بعد از چند ماه خر زنی(البته بلا نصبت) اخرش هم قبول نمی شیم و این بیسکویت خورها با کمال خونسردی یا باشانس یا با خریدن سئوال وامثال اینجور چیزها قبول می شن و ما باید علی اباد کتولی یا پاشا کوه سوفلایی(درست نوشتم دیگه نه!)و اینجور جاها قبول شیم.

الان شدید سرگردانم همش فکر می کنم صبح که می شه باید بچپم تو زیرزمینی جایی دوباره این چیزهای تئوری رو که در دنیای امروز نه به درد دنیا می خوره نه اخرت بخونم.

البته اگه شانس داشتیم اسممون رو می گذاشتن شمس علی که خوب نصفش رو هم گذاشتن پس هنوز جای امیدواری هست!