پیامبری فرستادی که مردم را به سوی بهشت دعوت کند اما نه دعوت پیامبران را پذیرفتند
و نه آنچه را که به آن رغبت می دهی میل پیدا کرده انمی شوند ؛ به مردار دنیا حمله کرده و از خوردن آن سربزیر شده اند و در عین حال
ی سازد و قلبش را مریض می گرداند. چنین فردی با چشم مریض می بیند ،
با گوش سنگین می شنود ، عقل او را خوشگذرانی متلاشی کرده ، دنیا قلبش را بیجان ساخته
و اسیر نفس خویش است. این دنیا طلبان می بینند که چگونه از دنیایی که آن را پناهگاه خود
می دانستند جدا می شوند و به وعده هایی که خدا به آنان داده دست می یابند ؛
سختی هایی که قابل بحث نیست آنان را احاطه می کند. سختی جان کندن و غم از دست دادن
دنیا مغز آنان را فشار می دهد ، دست و پاهای آنان را سست می کند ، رنگ های آنان را تغییر
می دهد ، سپس آثار مرگ در آنان فزونی میگیرد. مرگ زبان آنان را بند می آورد ؛
چنین فردی میان بستگانش است،با چشم میبیند ، با گوش میشنود ، عقلش سالم است و فکرش
کار میکند. او فکر میکند که عمرش را در چه راهی نابود کرده ، روزگارش را در چه مسیری گذرانده
است؟! در بستر مرگ به خاطر می آورد اموالی را که در جمع آوری آن دقت نکرد و از حلال و حرام
انباشته ساخت ، اینک عوارض جمع ساختن مال گریبانش را گرفته و از سوی دیگر باید از آن جدا
گردد. ثروت را برای دیگران می گذارد تا از آن لذت ببرند و سود بگیرند ، در نتیجه لذت ثروتش برای
دیگران است و گناهش بر دوش وی ، نمی تواند از چنین شرایطی خارج گردد!!
در بستر مرگ انگشت ندامت را به دندان میگزد. مرگ گریبانش را گرفته و نسبت به آینده ی خود
ناامید است ، آرزو میکند که این ثروتی که حسرت آن را می خورده و نسبت به آن حسادت
می ورزیده مال دیگری بود.مرگ به تدریج در بدنش نفوذ می کند و کارش به جایی می رسد که
زبان و گوشش هماهنگ نیست ، در میان بستگان خویش است و نمی تواند حرف بزند ،
نمی شنود ، چشمهایش را به اطراف می چرخاند ، به صورت های خویشاوندانش می اندازد ،
حرکت زبانهای بستگانش را می بیند اما صدای آنها را نمی شنود. پس مرگ نزدیکتر می شود ،
چشمها همانند گوشش از کار می افتد و روح از بدنش خارج می گردد ؛
کار به جایی می رسد که او در میان خویشاوندانش همانند مردار می شود. از او میترسند.
از نزدیک شدن به او وحشت دارند. نه پاسخ به گریه ها میدهد و نه فریادی را جواب ؛
لحظاتی بعد جسدش را به عمق زمین منتقل می کند و او را تسلیم عملش می گردانند و
از دیدارش دست می کشند .
پی نوشت :
راستی نتیجه ترم تابستونم اعلام شد در کمال ناباوری معادلات دیفرانسیل رو شدم ۱۶ ! بلاخره نتیجه ی خر زدن در این درس سخت و گرفتم تا ببینیم بقیه اش چی می شه .
سلام برعلی آقا از حضور بامحبتت در وبلاگ اسرار قلم سپاسگزارم مطلبت آموزنده وتکان دهنده است البته برای اهلش وصدالبته این سرنوشت محتوم همه انسانهاست اماگروهی خودرا به تغافل میزنند امانهایتا ازاین سرنوشت گریزی ندار ندپس خوشا بحال آنانیکه قبل از آن واقعه عظیم
توشه ای باخود بردارندتاخسر الدنیا والاخره نگردند بهگمانم این مطلب از نهج البلاغه باشه اگر لایق بدانی مایل به تبادل لینک جهت ارتباط بعدی میباشم بامید دیداربعدی
سلام ممنون که به من سر زدید. هیچ یپیامبری تنها نبوده و پیامر رسان وظیفه اش را انجام داده و اگرچه قلیل اما تنها نبوده.
یا حق
سلام. نمیدانم آیا وقتی که دنیای ما اینقدر واقعی و زمخته
ذکر حدیث از اینکه مرگ چگونه سر میزند شایست ه است. تو این دنیای در پر غو نزیسته ایم که حتی برای رفتن هم
اینقدر آزار ببینیم.
البته که کلام و نوشته ی علی رساست.
سلام علی اقا نماز روزه قبول ممنونم از اینکه به من سر زدی پست قابل تاملی بود موفق باشی
به نام خدا و با سلام. احسنت و دست شما درد نکنه. بسیار زیبا بود. موفق باشید و سربلند.
سخنان خوبی است
میگم شوخی که نمیکنید؟ معادلات درس سختی نیستا!