ملی شدن صنعت نفت (قسمت اول)

سال گذشته برای کلاس انقلاب تحقیق مفصلی در مورد ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد سال 32 نوشتم  با توجه به اینکه نزدیک 29 اسفند هستیم به نظرم بد نیومد خلاصه ی اون رو در چند پست اینجا بگذارم . لطفا نظر چه موافق و چه مخالف یادتون نره !

 در سال‌های 1950 ـ 1949 ]29ـ1328[  شرکت نفت ایران و انگلیس در ایران صاحب بزرگ‌ترین پالایشگاه نفت جهان, دومین منبع صدور نفت‌خام و سومین حجم ذخایر نفتی در کل دنیا بود. این منبع برای خزانة بریتانیا سالانه 24 میلیون پوند درآمد مالیاتی و 92 میلیون پوند درآمد ارزی به همراه داشت, 85% نیاز سوختی نیروی دریایی بریتانیا را تأمین می‌کرد و 75% سود سالانه را نصیب شرکت نفت ایران و انگلیس می‌نمود. بیشترین سودِ این درآمد نصیب سهامداران انگلیسی شرکت می‌شد و بخشی نیز برای سرمایه‌گذاری در کویت, عراق و اندونزی صرف می‌گردید.

   موافقتنامة تکمیلی (Supplementary Agreement) که مذاکره و انعقاد آن به‌طور محرمانه صورت گرفته بود, مزایای ناچیز و دیرهنگامی را برای ایران قائل می‌گردید. مطابق این موافقتنامه سهم ایران از چهارشیلینگ به شش شیلینگ در هر تن رسید و سهم ایران از سود شرکت نیز از 17درصد به 24درصد افزایش پیدا کرد. ایران با الهام از قرارداد میان امریکا و ونزوئلا به‌دنبال کسب 50درصد سود شرکت بود، اما موضع شرکت چنین بود که ایران باید از مأموریت شرکت برای به ارمغان آوردن تمدن, ممنون باشد، چون شرکت مبالغ زیادی را در ایران سرمایه‌گذاری کرده, صحراها را به شهرهای پررونق مبدل ساخته و 75000 شغل به‌وجود آورده ـ که 70000 تای آن متعلق به ایرانی‌هاست ـ و مردم را از نعماتی همچون استخرهای شنا برخوردار ساخته بود. علاوه بر آن, شرکت از عمل‌کردن به وعده‌های خود مبنی بر ارتقای دانشِ کار کارکنان ایرانی به سطوح فنی ـ مدیریتی خودداری کرده بود، چون به اعتقاد شرکت, آنها از مهارت لازم برای قبول مسئولیت چنین مشاغلی برخوردار نبودند.

ادامه دارد ...

پی نوشت :  

منابع و ماخذاین پست :

1-      مقاله ی کودتای 28 مرداد 1332 در ایران

پرفسور یرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)

ترجمه لطف الله میثمی

2-      ایران بین دو انقلاب

پرفسور یرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)- چاپ نشر نی

کودتای ۲۸ مزداد

 

صبح 28 مرداد سال 32 به این ترتیب اغاز شد دسته‌های سلطنت‌طلب، پلیس و ژاندارمری با دریافت فرمان دولت مبنی بر ایجاد نظم به قلب شهر رفتند. از همه مهم‌تر آن‌که هنگ اول زرهی به راحتی برای 32 دستگاه تانک خود از پادگان سلطنت‌آباد سوخت و مهمات دریافت کرد. در عین حال، گردان سوم کوهستان که طرفدار مصدق بود، در پادگان باقی ماند، زیرا مطمئن بود که حرکت دیگر نیروها به داخل شهر برای دفاع از دولت است. نیروهای سلطنت‌طلب به محض ورود به شهر نقشه اصلی کودتا را اجرا کردند. آنها مرکز مخابرات و ایستگاه رادیو را به اشغال خود درآوردند؛ خطوط تلفن بازار و گردان سوم کوهستان را قطع کردند؛ سلطنت‌طلبان بازداشت شده را آزاد نمودند (اعضای گارد سلطنتی، رهبران دسته‌های اوباش و قاتلان افشارطوس)؛ و رئیس ستاد مشترک و چندتن از وزرای کابینه را بازداشت کردند.

  در همین زمان، نیروهای نظامی یک دسته از اوباش به رهبری شعبان جعفری  ودسته ایی دیگر به رهبری طیب حاج رضایی را که از جنوب تهران به راه افتاده بود و دفاتر پنج سازمان و هشت روزنامه را به آتش کشیده بود همراهی می‌نمودند. جای تعجب نیست که خبرنگاران غربی گرفتارتر از آن بودند که از این "نمایندگان واقعی مردم" عکس بگیرند. یکی از این خبرنگاران به صورت گذرا اشاره کرد که تعداد جمعیت سلطنت‌طلبان ـ مسلح به چماق ـ  در ابتدا 500 نفر بود، ولی پس از حمایت سربازان، افراد پلیس و ژاندارم‌ها تعداد آنان به 3000 نفر افزایش پیدا کرد. یک روزنامه‌نگار دیگر این وضعیت را پیشرفت مضحک نامید.

   احتمالاً تعدادی از طرفداران کاشانی هم در این جماعت حضور داشتند؛ یک دیپلمات عراقی گزارش داد که شاه یک روز پس از بازگشت پیروزمندانه خویش، اقدام بی‌سابقه‌ای را انجام داد و کاشانی را به منزل خود دعوت نموده، برای همکاری در اعاده سلطنت از وی تشکر نمود. پرده آخر نمایش در بعدازظهر آن روز اجرا شد. یعنی هنگامی‌که 27 تانک شرمن محل سکونت مصدق را که تحت حمایت نیروهای سرهنگ ممتاز و سه دستگاه تانک وی بود، محاصره کردند. نبرد آنها سه ساعت به طول انجامید و قسمت اعظم ساختمان تخریب شد.

 در جریان این محاصره، رهبران حزب‌توده پیشنهاد کمک نمودند، اما مصدق از قبول آن خودداری نمود ـ شاید هم علت این رفتار مصدق آن بود که طالب خشونت بیشتر نبود؛ آنها که با وی در محاصره افتادند تعریف می‌کنند که او حتی حاضر نشد از جبهه‌ملی  کمک بخواهد. یکی از وزرا توضیح داد که او می‌خواست به هر قیمتی که شده از بروز جنگ داخلی اجتناب کند، چون این امر ممکن بود به تقسیم ایران میان انگلستان و شوروی بینجامد. به گفته خبرنگار نیویورک تایمز که در تمام مدت کودتا در صحنه حضور داشت، میزان تلفات در زدوخورد بیرون منزل مصدق بالغ بر 100 زخمی و 300 تن کشته بود.

   بدیهی است اندک روزنامه‌های منتشر شده در تهران از ذکر آمار تلفات خودداری کردند و در عوض در این خصوص به داد سخن پرداختند که مردم بازار، محله‌های فقیر جنوب شهر و حتی مردم روستاها تا چه حد میهن‌پرستی از خود نشان دادند و با اشتیاق به مرکز تهران سرازیر شدند تا عشق بی‌پایان خویش را نسبت به شاه نشان بدهند. هنوز گرد و غبار درگیری‌ها فرو ننشسته بود که آیزنهاور خطاب به مستمعین خود در کاخ‌سفید اعلام نمود، ارتش میهن‌پرست به همراه مردم به‌دلیل نفرتشان از کمونیسم و عشق به سلطنت به پیروزی رسیدند. (اسناد خارج‌شده از طبقه‌بندی کاخ‌سفید،1978، کاخ‌سفید، سند 318). این سخنرانی وی، دیدگاه امریکا را خصوصاً برای محققان در طی 30 سال بعد تعیین نمود. ، استاد علوم سیاسی دانشگاه برکلی چنین استدلال نموده که مردم غیرنظامی از جان گذشته، بدون کمک نیروهای خارجی، با نبرد قهرمانانه خود برای بیرون راندن نخست‌وزیر یاغی، استقلال کشور را نجات دادند. به همین ترتیب، کاتم ـ حتی پس از نارضایتی از سیا و شاه ـ بر این عقیده بود که 19 اوت بیشتر یک جنبش خودجوش مردمی بود که هراس کشور از کمونیسم و نارضایتی آنها از مصدق را نشان می‌داد.

کودتا زمینه‌ساز ملی‌زدایی از صنعت نفت بود. دولت جدید ایران پس از کودتا امتیاز نفت ایران را به کنسرسیومی از چند شرکت بزرگ واگذار نمود. به‌ظاهر، شرکت ملی نفت ایران همچنان تصدی امور نفت ایران را در دست داشت، اما درحقیقت، کنسرسیوم مزبور کنترل کامل مدیریت، پالایش، تولید و توزیع نفت را به‌دست گرفت. 40%  سهام کنسرسیوم به شرکت نفت ایران و انگلیس رسید که نام خود را به بریتیش پترولیوم  تغییر داد، 14% به شریک BP یعنی رویال شل تعلق پیدا کرد (بدین‌ترتیب اکثریت سهام متعلق به انگلیسی‌ها بود)؛ 40% سهام از آنِ شرکت‌های امریکایی شد و 6% نیز به شرکت نفت دولتی فرانسه تعلق یافت. کنسرسیوم می‌بایست 50% سود خود را به ایران می‌داد. به گفته کاردار جدید بریتانیا، فرمولی که ایجاد شده بود، کنترل لازم را در اختیار کنسرسیوم قرار می‌داد. ایالات‌متحده برای شیرین‌ترکردن معامله 40 میلیون دلار کمک برای ایران صادر کرد. 28 میلیون دلار از این کمک در ماه سپتامبر و 5 میلیون دلار آن مخفیانه و درست در روز پس از کودتا به ایران تعدیل گردید.

  این کودتا همچنین خاستگاه یک دوران سرکوب سیاسی بود. بلافاصله پس از وقوع کودتا، نظامیان، مصدق و نزدیک‌ترین دوستان وی در کابینه را به همراه 1200 تن از فعالان حزب‌توده دستگیر نمودند.

  تعداد دستگیرشدگان تا آگوست 1954 به 4000 تن رسید.

  به‌طورکلی، رفتار رژیم جدید ایران با جبهه‌ملی ملایم ولی با حزب‌توده بسیار خشن بود. مصدق، بیشتر وزرای کابینه و افسران نظامی مورد اعتماد وی با احکام حبس درحدود سه‌سال مواجه شدند. محاکمه شدیداً سیاسی مصدق باعث دردسر زیادی برای رژیم شد؛ به‌جای آن‌که دادگاه نظامی او را محاکمه نماید، مصدق دادگاه را به محاکمه کشید. از میان وزرای مصدق، فقط دکترفاطمی اعدام شد. او پس از شکست کودتای اول، خواهان تشکیل جمهوری گردید و پس از کودتای 28مرداد در یکی از مخفیگاه‌های زیرزمینی پنهان شد و از اتحاد میان توده و جبهه‌ملی دفاع کرد.

  حزب‌توده با رفتاری به‌شدت خشونت‌آمیز روبه‌رو شد. بین سال‌های 1953 و 1958 رژیم، 11 تن از اعضای این حزب را زیر شکنجه به قتل رساند، 31 نفر از آنها را اعدام کرد، 52 نفر دیگر را به اعدام محکوم نمود (این احکام بعدها به حبس ابد کاهش یافت)، 92 نفر را به‌ حبس ابد با اعمال شاقه و 100 نفر را نیز به حبس از 1 تا 15 سال محکوم ساخت.

  براساس گزارش سفارتخانه‌های انگلستان و امریکا، اعدام‌های نخست با سروصدای زیاد انجام شد، اما اعدام‌های بعدی به‌دلیل ترس از اعتراضات مردمی، شجاعت محکومان در مقابل مرگ، اکراه جوخه‌های آتش از تیراندازی مستقیم به طرف محکومین و تصور عموم مبنی بر این‌که ایالات‌متحده دولت ایران را به چنین کارهای وحشیانه‌ای واداشته، در خفا صورت گرفت.

کودتا همان لکه ننگ انگلستان را بر دامن امریکا نشاند، یعنی شناخته‌شدن به‌عنوان یک قدرت استعمارگر؛ تصویری که موجب عدم اعتماد عمیق در روابط میان ایران و ایالات‌متحده گردید. این کودتا موجب شکل‌گیری یک نظام دیکتاتوری شد که هر روز بیش از پیش محبوبیت خود را از دست می‌داد و دچار فساد می‌شد. کودتای 28 مرداد میخی بود بر تابوت نظام سلطنتی، چرا که آن را با قدرت‌های استعماری پیوند زد. کودتا، ارتش ایران را دست‌نشانده شاه، سیا و MI-6 نشان داد؛ احزاب سکولار یعنی توده و جبهه‌ملی را متلاشی ساخت و راه را برای ظهور مخالفان مذهبی باز کرد.

کودتای 28 مرداد میخی بود بر تابوت نظام سلطنتی، چرا که ‌آن را با قدرت‌های استعماری پیوند زد.

منابع  :

1-  مقاله ی کودتای 28 مرداد 1332 در ایران

پرفسور یرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)

ترجمه لطف الله میثمی

2-  ایران بین دو انقلاب

پرفسور یرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)- چاپ نشر نی

ملی شدن صنعت نفت

در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شد. عبدالحسین هژیر وزیر دربار توسط جمعیت فداییان اسلام ترور شد و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق به مجلس راه یافت در اثناى برگزارى انتخابات مجلس شانزدهم، جبهه ملى تشکیل شد و هشت تن از نامزدهاى متعلق به این گروه وارد مجلس شدند. دکتر مصدق بالاترین رأى تهران را از آن خود کرد و به همراه پنج تن از دیگر اعضاى جبهه ملى به عضویت کمیسیون 18 نفره نفت در آمد. این کمیسیون پس از بحث و بررسی هایى که از 30 خرداد 1329 آغاز شده بود، در تصمیم جلسه مورخ 4 آذر، لایحه نفت را براى استیفاى حقوق ایران کافى ندانست و آن را رد کرد. در همان جلسه، جبهه ملى پیشنهاد ملى کردن صنعت نفت را مطرح کرد، اما کمیسیون آن را نپذیرفت. ماه بعد مجلس نیز، نظر کمیسیون نفت را تأیید کرد.

رزم ارا که از مدافعان قراداد 1923 بود که به واسطه ان به مدت 60 سال یعنی تا سال 1368 انگلیسیها امتیاز
اکتشاف و استخراج و فروش منابع نفتی ایران را بدون هیچ الزامی به ارائه صورت عملکرد به دولت ایران بر عهده داشتن .

او به ناچار در اثر فشار های دکتر مصدق وافکار عمومی در تاریخ 2 اسفند در جمع اعضاى کمیسیون نفت مجلس، موافقت خود را با اصل ملى شدن نفت اعلام کرد.در تاریخ 12 اسفند، سفیر انگلیس به اتفاق « نورث کرافت »، نماینده شرکت نفت ایران و انگلیس ، به ملاقات رزم آرا رفت و مخالفت انگلستان را با هرطرحى که متضمن ملى شدن صنعت نفت، هرچند در آینده دور باشد، اعلام کرد.  غافل از اینکه افکار عمومى و اوضاع مجلس به گونه اى بود که دولت نمى توانست براى جلوگیرى از این امر اقدام مؤثرى بکند. به همین دلیل، آنها خیال انحلال مجلس را نیز در سر مى پروراندند. براى این کار، دستور شاه مورد نیاز بود. اوضاع شاه نیز متزلزل تر از آن بود که بتواند چنین خطرى را به جان بخرد. آیت ا… کاشانى و فداییان اسلام از عموم طبقات جامعه دعوت کردند تا براى گوش فرا دادن به سخنرانى 12 اسفند در باب «مقدرات ایران و نفت» در مسجد سلطانى ( شاه)گرد آیند. در این تب و تاب، رزم آرا مجدانه مى کوشید تا تصمیم گیرى در این باره را به تعویق اندازد. اما روز 16 اسفند گلوله خلیل طهماسبى، از اعضاى « فداییان اسلام»، رزم آرا را از پاى در آورد. فرداى آن روز در حالى که جامعه را شور و شعف و اعضاى مخالف کمیسیون نفت را رعب و وحشت فرا گرفته بود، مصدق پیشنهاد ملى شدن صنعت نفت را یک بار دیگر به رأى گذارد که این بار به اتفاق آرا تصویب شد.

شرکت نفت ایران وانگلیس هنوز امید داشت نمایندگان وابسته به انگلستان که تعداد آنها در مجلس کم نبود، با نظر کمیسیون مخالفت ورزند ، اما اوضاع بحرانى تر از آن بود که نماینده اى جرأت کند برخلاف انتظار افکار عمومى رأى دهد. درجلسه مورخ 24 اسفند مجلس، از 131 نماینده تنها 95 نفر در جلسه حضور یافتند و گزارش کمیسیون نفت را به اتفاق آرا تایید کردند.

متن پیشنهاد تصویب شده

به‌نام سعادت ملت ایران و به‌منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌نمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرارگیرد

تصویر:مصدق تایم.jpg

مجلس سنا هم در تاریخ 29 اسفند گزارش مجلس را تصویب کرد. به این ترتیب، نوروز سال 1330 به کام مردم، شیرین تر از هرسال دیگر شد. این نهضت، تازه اولین گام موفقیت آمیز را برداشته بود و تا به سر منزل مقصود رسانیدن این هدف، راه درازى درپیش داشت. شرکت نفت انگلیس و ایران به تکاپو افتاده بود تا به هرترتیب ممکن، مانع از تحقق اصل ملى شدن نفت شود. تا آنجا که به دولت متبوع خود، اشغال نظامى آبادان و دراختیار گرفتن مناطق نفتى را توصیه کرد. دیگر شرکت هاى نفتى نیز از فراگیر شدن این نهضت در سایر مناطق نفتى جهان به ویژه خاورمیانه نگران بودند.

مصدق که خود طلایه دار این نهضت بود، مشکلات و دردسرهاى فراوانى را به جان خرید تا امورات نفت را به سود ملت سر و سامان دهد.
پس از شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح این شکایت در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق با وجود خیانتهای شاه و بعضی از اطرافیانش عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت و شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بین‌المللی خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به یک پیروزی بی نظیر دست یافت او که سمت نخست وزیرى را نیز به عهده گرفته بود، با استقبال از میانجی گرى مقامات آمریکایى تلاش کرد تا ضمن اجراى اصل ملى شدن نفت، اختلاف های موجود را مسالمت آمیز حل و فصل کند. اما فشارهاى اقتصادى و سیاسى خارجى به تدریج توان دولت را تحلیل برد. توطئه گری هاى مداوم عمال انگلیس، خیانتهای شاه و دربار همچنین بعضی از نزدیکان مصدق ،اقدامات نابخردانه حزب توده، دودوزه بازی هاى آمریکا و … زمینه ساز انشقاق در میان نقش آفرینان این نهضت شد و کام استقلال طلبان آزادى خواه را تلخ کرد.
مصدق این نهضت را چنان به پیش برد که دولت های بزرگى، چون آمریکا و انگلیس، براى تأمین منافع خود در ایران، به ناچار ننگ کودتاى 28 مرداد 1332 را به جان خریدند. به این ترتیب، مصدق اگرچه از مسند نخست وزیرى افتاد، اما برمسندى نشست که تا به حال برقرار و پا بر جاست.

 

همیشه این افتخار بزرگ در شلوغی نوروز گم می شه ولی باید قدرش و دونست و ازش درس گرفت در ضمن سال نو مبارک .

 

پی نوشت :

 منابع:1 -سایت افتاب نیوز و عسلویه 2-ایران بین دو انقلاب  نوشته یرواند ابراهامیان

 

شعبان بی مخ - قسمت اول

همیشه به خاطر علاقه ایی که به وقایع ملی شدن صنعت نفت داشتم شخصیت شعبان جعفری (شعبان بی مخ ) سمبل لمپنیسم ایرانی در دهه 30 شمسی که نقش مهمی در کودتای سال 32 داشته برام جالب بود ودوست داشتم بدونم واقعا چه شخصیتی داشته .

شعبان جعفری با پرچمی در دست، در فعالیت‌های انتخاباتی مجلس دورهٔ هجدهم (عکس از آرشیو «واتیمور»، عکاس «تایم-لایف»)

 

چند هفته ی پیش بالاخره دل وزدم به دریا و رفتم کتاب خاطرات شعبان جعفری به کوشش هما سرشار رو خریدم کتاب نسبتا جالبیه البته به گفته ی خانم سرشار نسخه ی چاپ شده در ایران کم و بیش دست خورده .نسخه ی چاپ شده در امریکا توسط نشر ناب ودر485 صفحه چاپ شده و در ایران هم به فاصله ی کمی بعد از انتشار در امریکا در 484 چاپ شد ( نسخه ی نشر ثالث).وبا مطالبی که در مورد این کتاب خوندم بیشتر به نظر می اد قسمتهایی که به بعضی از خصوصیت های اخلاقی جعفری می پردازه سانسور شده باشه .به هر حال خوندن این کتاب باعث شد در حالی که بی مخ های جدیدی در ایران دارن زندگی می کنن و یا هر از چند گاهی متولد می شن تصمیم بگیرم  چند یادداشتی درباره این مو ضوع بنویسم وامیدوارم بتونم تا 28 مرداد سال اینده تمومش کنم !

"هما سرشار" از یهودیان مقیم امریکاست که به همراه خانواده‌اش در کارهای انتشاراتی فعالیت دارند. فرزند وی "هومن سرشار" اخیراً کتابی با نام "فرزندان استر" ( مجموعه مقالاتی درباره یهودیان و حضورشان در ایران) توسط انتشارات "کارنگ" در سال 84 ترجمه و منتشر کرده است. هما سرشار در مقدمه کتاب خود می‌نویسد که فکر ضبط و انتشار خاطرات جعفری، اولین بار پس از ملاقاتی با وی در سال 1986 به ذهنش رسیده است.

شعبان جعفری و هما سرشار

* هما سرشار: شعبان جعفری را برای نخستین بار در 15 جولای 1986 در لس‌آنجلس دیدم…هنگام احوالپرسی چشم بر زمین دوخته بود که نگاهش با نگاه منِ - زن غریبه - برخورد نکند. (ص7)

یکی از مشخصه های شناخته شده شعبان همنشینی نا مش با واژه ی بی مخ است که حتی در دورترین نقاط ایران لفظی شنا خته شده بود یه گونه ایی که حتی در محاورات و لطیفه های روزانه مردم جای گرفته بود .شهرت شعبان انچنان زیاد بود که حتی شهرت امیران و وزیران هم به پایش نمی رسید .

شعبان علت معروف شدنش به بی مخ را  در کتاب خاطرات خود این چنین بیان می کند :

* چرا این لقب «شعبون بی‌مخ» را به شما دادند؟ …معلم که می اومد و بچه‌ها میخواستن برن دستشویی، اینجوری میکردن ‍‍‏‏‏‏[انگشت سبابه را به نشان اجازه‌گرفتن بالا می‌برد‏‏] آن وقت معلم می‌گفت: «برو!» من این کارو نمی کردم، هر وقت می خواستم راهمو می‌کشیدم می‌رفتم بیرون. اون وقت معلمه با انگشت میزد به شقیقه‌ش و به بچه‌ها می‌گفت: «مخش خرابه! مخ نداره!» از همون جا اینا اسم ما رو گذاشتن «بی‌مخ». (ص38)

* من در اتاق شهردار رو باز می کردم یهو می رفتم تو بعدا اینا می گن مخ نداره (ص 365)

و اولین باری را که وارد زندان شده را اینچنین شرح می دهد :

* اولین دفعه که افتادم زندان پونزده سالم بود به چه جرمی زندان افتادید؟ تو محل دعوا کردیم. از همین کارایی که می کردیم دیگه! …همدوره‌های شما چه کسانی بودند؟ … مثلاً سیداکبر خراط بود، محمد آهنگر بود که اعدامش‌کردن. ناصر فرهاد بود که موهای بور و چشای زاغ داشت. اونم به جرم دو فقره قتل اعدام شد. اولیش امیر بود، بهش می‌گفتن امیر آهنگر، دومیش تقی بارفروش بود. بعد ناصرم اعدام ‌کردن. همه رو اعدام‌کردن. (ص29و28)

شعبان که برای تو جیهه کردن کارهایش خود را تاجبخش و شاه دوست معرفی می کندو معلوم نیست با این مشخصات چرا از رفتن به سربازی و خدمت به وطن و شاه طفره می رود؟

* ... به حساب از رو بیکاری رفتیم نقلیه. وقت سربازیم نشده بود هنوز. یه سال مونده بود. باید بیست ساله برم سربازی، من نوزده رفتم اونجا اسم نوشتم. بعد دیدم تعلیم سخته، هی‌فرار می‌کردیم... (ص47)

                                                                                                      

                                                                                                   ادامه دارد ...

 

پی نوشت :

منابع : کتاب خاطرات شعبان جعفری نوشته ی هما سرشار و نقدی برکتاب خاطرات شعبان حعفری نوشته خ.فروغی مجله نگین شماره 24

مصدق و۱۶ اذر

دانشگاه پس از کودتا در خلا‌ء حمایت نیروهای مذهبی - سنتی از مصدق و در شرایط سرکوب و بی‌عملی حزب توده و جریان چپ، به عنوان مهم‌ترین سنگر حمایت از مصدق مطرح می شد. تظاهرات گسترده دانشجویان در اعتراض به بازداشت  طرفداران مصدق چون دکتر علی شایگان، مهندس حسیبی، مهندس رضوی و... در 16 مهر 1332 منجر به برخورد نظامیان با دانشجوها و دستگیری تعدادی از انها شد همزمان با آغاز محاکمات دکتر مصدق در 16 آبان 1332 و دفاعیات جانانه مصدق در دادگاه، اعتراضها نسبت به محاکمه مصدق شدت می‌گیرد .در 21 آبان‌ماه و در برنامه‌ای که حزب توده و نهضت مقاومت ملی مشترکا برنامه‌ریزی آن را برعهده داشتند، توده‌ای‌ها آخرین ضربات خود را هم به مصدق وارد می‌کنند و قید در راه بازگشت حکومت ملی دکتر مصدق> ‌را بر شعار <پیروز باد مبارزه مشترک نیروهای ملی و ضد استعمار نمی‌پذیرند. چرا که توده نماینده منافع کارگران بود و مصدق بورژوا. لذا در آن روز هم در اعتراض به محاکمه مصدق دانشگاه و بازار تعطیل شد اما کارخانجات تعطیل نشد و اتوبوسرانی از کار نیفتاد. اعلا‌م سفر نیکسون به ایران به تاریخ 18 آذر‌ماه  آتش اعتراضات را شعله‌ورتر می‌ساخت و سرانجام اعلا‌م رسمی تجدید رابطه ایران و انگلیس در 14 آذر 1332 در روزنامه‌ها دانشگاه را به سرحد انفجار رساند. این حادثه در کنار اطلا‌ع دانشجویان از ورود نیکسون آمریکایی به ایران در 18 آذر 1332 باعث شد تا تظاهرات گسترده‌ای در روز 15 آذر علیه رژیم کودتا برپا شود به طوری که به گواه روزنامه اطلا‌عات در 16 آذر 30 نفر بازداشت شدند و سرانجام در این روز در حالی که هیچ تظاهراتی از سوی دانشجویان ساماندهی نشده بود، سربازان با حضور در دانشگاه و ورود به کلا‌س‌های درس و توهین به اساتید و دانشجویان، اعتراض آنان را بر می‌انگیزانند تا پاسخ دست دژخیمان از دانشگاه کوتاه باید گردد گلوله‌هایی باشد که سینه سه دانشجو را پرپر کند و تنها 5 روز پس از آن نیکسون بگوید اکنون که خاک ایران را ترک می‌کنم به آتیه این کشور امید و اعتماد دارم !

دانشجویان ایرانی به خصوص در روزهای پس از کودتا، قوی‌ترین و جدی‌ترین پایگاهی بودند که به مصدق وفادار ماندند و همچنان از آزادیخواهی و ملی‌گرایی گفتند.. دانشجویان در 16 اذر به صورت جدی تامین منافع ملی را طلب می‌کردن و می‌خواستن آزاد و آزادیخواه باشند(چیزی که تا کنون به ان دست نیافته اند )؛ آزاد از شرق و غرب. گفتمانی که با دو مولفه اصلی آزادیخواهی و ملی‌گرایی در زمان مصدق مطرح شد و لذا این سایه مصدق است که بر 16 آذر 1332 گسترده شده است.

 

 

پی نوشت:

 

با استناد به ابراهیم یزدی، پیشین، ص106  و  روزنامه اطلا‌عات؛20/8/1332و21/9/1332