بازی وبلاگی

ارمان خان لطف کردن ما رو به یک بازی وبلاگی دعوت کردن ما هم گرچه با تاخیر ولی دعوتشون رو اجابت می کنیم !

کلاس دوم دبیرستان بودم تقریبا ده روز مونده بود به عید معلما هم می گفتن شما باید تا خود 28 بیاد مدرسه ما هم که دیگه حال و حوصله مدرسه رفتن نداشتیم گفتیم کاری کنیم کارستان ! یک برگه با امضاء مدیر و با ارم مدرسه درست کردم توش نوشتم بنابر بخشنامه های رسیده از وزارت اموزش و پرورش و به جهت رفاه حال دانش اموزان محترم و خانواده هایشان از تاریخ 23/11کلیه مدارس تعطیل می باشد! و در بیشتر تابلوهای اعلانات مدرسه زدم .زنگ تفریح که شد  غوغایی به پا شد انقدر این اعلامیه ها طبیعی بود که همه ی بچه ها باور کرده بودن  واقعا مدرسه تعطیله . تا اینکه چند نفر رفتن به ناظم گفتن و اون با یک عصبانیتی اومد واعلامیه ها رو پاره کرد و گفت اگه بفهم کار کدوم پدر سوخته ایی بوده پروند شو می زنم زیر بقلش ! خوشبختانه چون هیچ کسی اطلاع  نداشت که کار من بوده لو نرفتم .در نهایت هم از 25 به بعد دیگه مدرسه تعطیل شد.

 

کسایی که هم سن من بوده باشن و هم اهل سینما می دونن که تابستان سال 78  فیلم مصائب شیرین در سینما ها اکران شد و دیدنش برای زیر 18 ساله ها ممنوع بود .ما هم  گفتیم اینجوری که نمی شه ما باید حتما این فیلمو ببینیم گفتیم چی کار کنیم چی کار نکنیم  با پسر داییم به این نتیجه رسیدیم که شناسنامه هامون رو جعل کنیم.  به روش کلک رشتی یک کپی از شناسنامه مون گرفتیم و بعد روی سن کپی  رو لاک گرفتیم و یک چند سالی سنمون رو زیاد کردیم و دوباره ازش کپی گرفتیم به نظر مون که خیلی طبیعی می اومد من و پسر داییم و خواهرم که بالای هجده سال بود با هم رفتیم سینما عصر جدید  بین اون سه تا متصدی سینما به من گیر داد وگفت اقا شما هجده سالت هست ؟ منم گفتم بله اقا کپی شناسنامم هم  همراهمه ، گفت نشون بده ببینم  ما هم کپی رو نشون دادیم  یک نگاهی کرد و گفت بفرمایید حالا نمی دونم  واقعا فهمید و به روی ما نیاورد یا اصلا نفهمید بالا خره ما رفتیم فیلم و دیدیم چه فیلم مزخرفی هم بود حیف اون همه زحمت.

 

یک بار هم با چند تا از بچه های دانشگاه از قم پنج نفره نشستیم پشت پراید خیلی خوش گذشت فقط وقتی رسیدیم تهران نمی تو نستیم چند قدم راه بریم تا چند روز بدنم درد می کرد .

 

یک بار هم می خواستم عکس رادیولوژی بگیرم بییمه ام تموم شده بود گواهی اشتغال به تحصیلم نداشتم حوصله هم نداشتم برم یک کاره گواهی رو بگیرم و دوباره بیام تهران، عکس رادیو لوژی مورد نظر هم خیلی گرون بود ما گفتیم چی کار کنیم چی کار نکنیم هیچی مطابق معمول این بار هم دست به دامن جعل اسناد شدیم  اما این بار به صورت حرفه ایی تر و توسط کامپیوتر یک گواهی ایی درست کردم که نگو وقتی گواهی اصلی که تاریخش گذشته بود و گواهی جعلی رو به هر کی نشون می دادم همه می گفتن جعلیه اصله ! خلاصه دفتر چه بیمه مون رو با کمال موفقیت تمدید کردیم و عکس رو هم با کمال موفقیت گرفتیم . ما هم برا خودمون یک پا جاعلیم !

 

یک بار هم با چند تا از بچه ها می خواستیم بیایم تهران ولی یک کلاسی داشتیم  که بین دوتا تعطیلی بود این استاد ما سالها پیش از شریف فارغ التحصیل شده بود ولی فقط ادعا داشت و هیچی حالیش نبود. کلاس ما بعد از ظهر بود ولی ما زودتر می خواستیم برگدیم تهران . این استاد ما یک کلاس هم صبح داشت تصمیم گرفتیم بریم سر کلاس صبحش ، وقتی استاد می خواست حضور غیاب کنه از ما پرسید چرا الان اومدید شما که مال کلاس بعد از ظهرید ؟ نمی دونم چرا من یک دفعه گفتم استاد چون هیچ کدوم از بچه های بعد از ظهر نیومدن ما هم می خوایم بریم تهران . استاد هم چشمش برقی زد و فکر کرده بود واقعا اینطوریه و کلاس تشکیل نمی شه و به همین خیال سر کلاس نمی ره و بچه ها هم که بیشتر شون به خاطر همین یک کلاس از تهران با اتوبوس صبح اومده بودن و می بینن استاد نیست کلاس و می گذارن رو سرشون ، ریسس گروه هم که می دونسته استاد مورد نظر صبح اومده تعجب می کنه که چرا الان نیست و  دنبالش تمام دانشگاه رو می گرده تا بالاخره می فهمه طرف فارغ از تمام این وقایع تو خوابگاه اساتید گرفته خوابیده و با حالت نچندان خوشایندی می ره بیدارش مکنه. بچه ها می گفتن وقتی میاد سر کلاس اگه کارد بهش می زدی خونش در نمی یومده ! بعد هم می گه یک سری که تربیت خانوادگی ندارن استاد رو سر کار می گذارن اسم همشون و می دونم پدر شون و در میارم این ترم همچین حالی ازشون بگیرم تا بفهمن من کی هستم ! خلاصه از ترسمون ما تا چند جلسه سر اون کلاس نمی رفتیم تا اینکه یکی از بچه ها جرات می کنه و می ره پاچه خواری استاد  و می گه منظوری نداشتیم و از این جور صحبتا ، شانس ما اون روز حالش خوب بوده می گه اشکال نداره بیاد سر کلاس. ما هم که دیگه قید اون درسو زده بودیم نمره شو در بهترین شرایط 10 در نظر می گیریم  اون ترم 20 واحد که 19 واحدش تخصصی بود ورداشته بودم خالاصه  سر تون و درد نیارم اخر ترم که نتایج رو اعلام کردن درسی رو که من برای خودم 17 در نظر گرفته بودم (دیجیتال) و واقعا هم حقم بود رو بهم دادن 10.5  که تازه جزء ده نفر قبولی بودم و یک درس سه واحدی دیگه رو که فکر می کردم بشم 15 شده بودم 12 و فقط نمره همین یک درس باقی مونده بود خلاصه پی مشروطی رو به تنم مالیده بودم که با کمال تعجب دیدم در مدار 2 که استادش ما رو تهدید به مرگ کرده بود شدم 18 بالاترین نمره کلاس ! اصلا فکرشو نمی کردم  خلاصه در کمال ناباوری از مشروطی جستیم !!!

 

ما یک اسیاب برقی ایی داشتیم که تیغش کند شده بود با خودم گفتم مگه می شه علی مهندس جایی باشه و چیزی خراب باشه ! تصمیم گرفتم تعمیرش کنم ، تیغ اسیاب رو به واسطه ی وا کردن موتور و دیگر اقلام اسیاب در اوردم و خلاصه هر جا که گشتم تیغ نو شو پیدا نکردم و تصمیم گرفتم فعلا به همین تیغ از کار افتاده قناعت کنم .بعد که دل روده اسیاب رو با مصیبت جاسازی کردم دیدم چند تا شی اضافی مونده هرچی فکر کردم اینا مال کجا ست تنها به یک نتیجه رسیدم اون هم اینکه احتمالا ضرورتی به وجودشون نیست و اضافین ! وقتی  اسیاب رو به برق زدم دیدم حتی روشن هم نمی شه چه برسه به انجام عمل اسیاب !!! فایده این کار این بود که متوجه شدم برای درا وردن تیغ اسیاب راه بسیار راحت تری هم هست !

 

پی نوشت : چون از تاریخ این دعوت چند وقتیه که گذشته فکر می کنم بهتر کسی رو دعوت نکنم.

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:41 ب.ظ http://ermaiel.persianblog.irوقتی رنگ خون گونه ه

سلام . چه خاطره های با مزه ای. کلک رشتی اشتباهه . تو رشت بهش میگن کلک مرغابی . آخه برای گرفتن مرغ هوایی و خوتکا که پرنده های مهاجر هستند استفاده میشه .
اینم امضای یه رشتی .


دیگه اینکه خدا نکنه شما چیز دیگری رو تعمیر بکنی.
میگذاشتی مامان بنده خدات با همون کار کنه .


آرمان آریایی جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:26 ب.ظ http://fardaaye-roshan.persianblog.ir

به به٬ به به خییییلی ممنونم! پس ما با یک جاعل حرفه ای طرفیم..در مورد اون ... گشادی هم به چشم حالا ما دو سه ماهه به این درد دچاریم شما که ماشالله ماشالله از همون بهمن ۸۳....دو نقطه دی...به امید فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنیا

خاطره چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:09 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

عجب کارایی کردین!

آرمان آریایی جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ق.ظ http://fardaaye-roshan.persianblog.ir

کجایی رییس؟...به امید فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنیا

هرمز ممیزی سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:00 ق.ظ http://hmomayezi.persianblog.ir

سلام
علی جان نگران نباش رئیس جمهور هم همین طور خرابیهای مملکت را درست میکند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد