شب قدر

« ما «آن» را فرود آوردیم درشب قدر
و چه میدانی که شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه برتر است
فرشتگان و آن روح دراین شب فرود می‌آیند
به اذن خداوندشان از هر سو
سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان می‌شکافد! »
تاریخ قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرن‌ها از پس قرن‌ها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسل‌ها در پی نسل‌ها، همه تکراری و همه تقلیدی، و زندگی‌ها، اندیشه‌ها و آرمان‌ها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شب‌های پیوسته، آشوبی، لرزه‌ای، تکان و تپشی که همه چیز را بر می‌شود و همه خواب‌ها را برمی‌آشوبد و نیمه سقف‌ها را فرو می‌ریزد. انقلابی در عمق جان‌ها و جوششی در قلب وجدان‌های رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانه‌هایی از یک «تولید بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا ناگهان، «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسان‌ها، همه اسکلت شده‌اند، فرود آمده‌اند.
این شب قدر است.
شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نور را بنیاد می‌کند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منی است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!
و تاریخ همه این ماه‌های مکرر است، ماه‌هایی همه مکرر یکدیگر، سال‌هایی تهی و عقیم، قرن‌هایی که هیچ چیز نمی‌آ‏فرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می گذرند و پیر می‌کنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندیشبی پدیدار می‌گردد که تاریخ می‌سازد، که انسان نو می‌آفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن می‌گیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان می‌دمد، شب قدر!
شبی که ازهزار ماه برتر است، آنچنانکه بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سال‌هایی که آن «روح» برملتی و نسلی فرود می‌آید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اکنون، براندام این اسلام اسلکت شده، برگور این نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشتشب هست، اما شب قدر؟
شبی که باران فرو می‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌ای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه ای، بوته خشکی و درخت سوخته‌ای و جان عطشناک مزرعه‌ای فرو می‌افتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید می‌دهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره‌ای از آن برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن! هرکسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماه‌ها همه تکراری و سردوبی معنی می گذرد، گاه شب قدری هست و درآن از همه افق‌های وجودی آدمی فرشته می‌بارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیام‌آور خدایی برتو نازل می‌شود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت وخلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرود‌آمدنی و آنگاه، در گیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!
که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی وارث پیامبران است! آن «روح» اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر می‌بریم. سال‌ها، سال‌های شب قدر است، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را می‌شنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این کویر می‌توان شنید.
سلام بر این شب، شب قدر شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخ فلق برلب‌های فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر اینشب سلام !

دکتر علی شریعتی  (  مجموعه آثار 2-خودسازی انقلاب)

فرازهایی از نهج البلاغه

پیامبری فرستادی که مردم را به سوی بهشت دعوت کند اما نه دعوت پیامبران را پذیرفتند

و نه آنچه را که به آن رغبت می دهی میل پیدا کرده انمی شوند ؛ به مردار دنیا حمله کرده و از خوردن آن سربزیر شده اند و در عین حال

ی سازد و قلبش را مریض می گرداند. چنین فردی با چشم مریض می بیند ،

با گوش سنگین می شنود ، عقل او را خوشگذرانی متلاشی کرده ، دنیا قلبش را بیجان ساخته

و اسیر نفس خویش است. این دنیا طلبان می بینند که چگونه از دنیایی که آن را پناهگاه خود

می دانستند جدا می شوند و به وعده هایی که خدا به آنان داده دست می یابند ؛

سختی هایی که قابل بحث نیست آنان را احاطه می کند. سختی جان کندن و غم از دست دادن

 دنیا مغز آنان را فشار می دهد ، دست و پاهای آنان را سست می کند ، رنگ های آنان را تغییر

می دهد ، سپس آثار مرگ در آنان فزونی میگیرد. مرگ زبان آنان را بند می آورد ؛

چنین فردی میان بستگانش است،با چشم میبیند ، با گوش میشنود ، عقلش سالم است و فکرش

کار میکند. او فکر میکند که عمرش را در چه راهی نابود کرده ، روزگارش را در چه مسیری گذرانده

است؟! در بستر مرگ به خاطر می آورد اموالی را که در جمع آوری آن دقت نکرد و از حلال و حرام

انباشته ساخت ، اینک عوارض جمع ساختن مال گریبانش را گرفته و از سوی دیگر باید از آن جدا

گردد. ثروت را برای دیگران می گذارد تا از آن لذت ببرند و سود بگیرند ، در نتیجه لذت ثروتش برای

دیگران است و گناهش بر دوش وی ، نمی تواند از چنین شرایطی خارج گردد!!

در بستر مرگ انگشت ندامت را به دندان میگزد. مرگ گریبانش را گرفته و نسبت به آینده ی خود

ناامید است ، آرزو میکند که این ثروتی که حسرت آن را می خورده و نسبت به آن حسادت

می ورزیده مال دیگری بود.مرگ به تدریج در بدنش نفوذ می کند و کارش به جایی می رسد که

زبان و گوشش هماهنگ نیست ، در میان بستگان خویش است و نمی تواند حرف بزند ،

نمی شنود ، چشمهایش را به اطراف می چرخاند ، به صورت های خویشاوندانش می اندازد ،

حرکت زبانهای بستگانش را می بیند اما صدای آنها را نمی شنود. پس مرگ نزدیکتر می شود ،

چشمها همانند گوشش از کار می افتد و روح از بدنش خارج می گردد ؛

کار به جایی می رسد که او در میان خویشاوندانش همانند مردار می شود. از او میترسند.

از نزدیک شدن به او وحشت دارند. نه پاسخ به گریه ها میدهد و نه فریادی را جواب ؛

لحظاتی بعد جسدش را به عمق زمین منتقل می کند و او را تسلیم عملش می گردانند و

از دیدارش دست می کشند . 

 

پی نوشت : 

راستی نتیجه ترم تابستونم اعلام شد در کمال ناباوری معادلات دیفرانسیل رو شدم ۱۶ ! بلاخره نتیجه ی خر زدن در این درس سخت و گرفتم تا ببینیم بقیه اش چی می شه .

کودتای ۲۸ مزداد

 

صبح 28 مرداد سال 32 به این ترتیب اغاز شد دسته‌های سلطنت‌طلب، پلیس و ژاندارمری با دریافت فرمان دولت مبنی بر ایجاد نظم به قلب شهر رفتند. از همه مهم‌تر آن‌که هنگ اول زرهی به راحتی برای 32 دستگاه تانک خود از پادگان سلطنت‌آباد سوخت و مهمات دریافت کرد. در عین حال، گردان سوم کوهستان که طرفدار مصدق بود، در پادگان باقی ماند، زیرا مطمئن بود که حرکت دیگر نیروها به داخل شهر برای دفاع از دولت است. نیروهای سلطنت‌طلب به محض ورود به شهر نقشه اصلی کودتا را اجرا کردند. آنها مرکز مخابرات و ایستگاه رادیو را به اشغال خود درآوردند؛ خطوط تلفن بازار و گردان سوم کوهستان را قطع کردند؛ سلطنت‌طلبان بازداشت شده را آزاد نمودند (اعضای گارد سلطنتی، رهبران دسته‌های اوباش و قاتلان افشارطوس)؛ و رئیس ستاد مشترک و چندتن از وزرای کابینه را بازداشت کردند.

  در همین زمان، نیروهای نظامی یک دسته از اوباش به رهبری شعبان جعفری  ودسته ایی دیگر به رهبری طیب حاج رضایی را که از جنوب تهران به راه افتاده بود و دفاتر پنج سازمان و هشت روزنامه را به آتش کشیده بود همراهی می‌نمودند. جای تعجب نیست که خبرنگاران غربی گرفتارتر از آن بودند که از این "نمایندگان واقعی مردم" عکس بگیرند. یکی از این خبرنگاران به صورت گذرا اشاره کرد که تعداد جمعیت سلطنت‌طلبان ـ مسلح به چماق ـ  در ابتدا 500 نفر بود، ولی پس از حمایت سربازان، افراد پلیس و ژاندارم‌ها تعداد آنان به 3000 نفر افزایش پیدا کرد. یک روزنامه‌نگار دیگر این وضعیت را پیشرفت مضحک نامید.

   احتمالاً تعدادی از طرفداران کاشانی هم در این جماعت حضور داشتند؛ یک دیپلمات عراقی گزارش داد که شاه یک روز پس از بازگشت پیروزمندانه خویش، اقدام بی‌سابقه‌ای را انجام داد و کاشانی را به منزل خود دعوت نموده، برای همکاری در اعاده سلطنت از وی تشکر نمود. پرده آخر نمایش در بعدازظهر آن روز اجرا شد. یعنی هنگامی‌که 27 تانک شرمن محل سکونت مصدق را که تحت حمایت نیروهای سرهنگ ممتاز و سه دستگاه تانک وی بود، محاصره کردند. نبرد آنها سه ساعت به طول انجامید و قسمت اعظم ساختمان تخریب شد.

 در جریان این محاصره، رهبران حزب‌توده پیشنهاد کمک نمودند، اما مصدق از قبول آن خودداری نمود ـ شاید هم علت این رفتار مصدق آن بود که طالب خشونت بیشتر نبود؛ آنها که با وی در محاصره افتادند تعریف می‌کنند که او حتی حاضر نشد از جبهه‌ملی  کمک بخواهد. یکی از وزرا توضیح داد که او می‌خواست به هر قیمتی که شده از بروز جنگ داخلی اجتناب کند، چون این امر ممکن بود به تقسیم ایران میان انگلستان و شوروی بینجامد. به گفته خبرنگار نیویورک تایمز که در تمام مدت کودتا در صحنه حضور داشت، میزان تلفات در زدوخورد بیرون منزل مصدق بالغ بر 100 زخمی و 300 تن کشته بود.

   بدیهی است اندک روزنامه‌های منتشر شده در تهران از ذکر آمار تلفات خودداری کردند و در عوض در این خصوص به داد سخن پرداختند که مردم بازار، محله‌های فقیر جنوب شهر و حتی مردم روستاها تا چه حد میهن‌پرستی از خود نشان دادند و با اشتیاق به مرکز تهران سرازیر شدند تا عشق بی‌پایان خویش را نسبت به شاه نشان بدهند. هنوز گرد و غبار درگیری‌ها فرو ننشسته بود که آیزنهاور خطاب به مستمعین خود در کاخ‌سفید اعلام نمود، ارتش میهن‌پرست به همراه مردم به‌دلیل نفرتشان از کمونیسم و عشق به سلطنت به پیروزی رسیدند. (اسناد خارج‌شده از طبقه‌بندی کاخ‌سفید،1978، کاخ‌سفید، سند 318). این سخنرانی وی، دیدگاه امریکا را خصوصاً برای محققان در طی 30 سال بعد تعیین نمود. ، استاد علوم سیاسی دانشگاه برکلی چنین استدلال نموده که مردم غیرنظامی از جان گذشته، بدون کمک نیروهای خارجی، با نبرد قهرمانانه خود برای بیرون راندن نخست‌وزیر یاغی، استقلال کشور را نجات دادند. به همین ترتیب، کاتم ـ حتی پس از نارضایتی از سیا و شاه ـ بر این عقیده بود که 19 اوت بیشتر یک جنبش خودجوش مردمی بود که هراس کشور از کمونیسم و نارضایتی آنها از مصدق را نشان می‌داد.

کودتا زمینه‌ساز ملی‌زدایی از صنعت نفت بود. دولت جدید ایران پس از کودتا امتیاز نفت ایران را به کنسرسیومی از چند شرکت بزرگ واگذار نمود. به‌ظاهر، شرکت ملی نفت ایران همچنان تصدی امور نفت ایران را در دست داشت، اما درحقیقت، کنسرسیوم مزبور کنترل کامل مدیریت، پالایش، تولید و توزیع نفت را به‌دست گرفت. 40%  سهام کنسرسیوم به شرکت نفت ایران و انگلیس رسید که نام خود را به بریتیش پترولیوم  تغییر داد، 14% به شریک BP یعنی رویال شل تعلق پیدا کرد (بدین‌ترتیب اکثریت سهام متعلق به انگلیسی‌ها بود)؛ 40% سهام از آنِ شرکت‌های امریکایی شد و 6% نیز به شرکت نفت دولتی فرانسه تعلق یافت. کنسرسیوم می‌بایست 50% سود خود را به ایران می‌داد. به گفته کاردار جدید بریتانیا، فرمولی که ایجاد شده بود، کنترل لازم را در اختیار کنسرسیوم قرار می‌داد. ایالات‌متحده برای شیرین‌ترکردن معامله 40 میلیون دلار کمک برای ایران صادر کرد. 28 میلیون دلار از این کمک در ماه سپتامبر و 5 میلیون دلار آن مخفیانه و درست در روز پس از کودتا به ایران تعدیل گردید.

  این کودتا همچنین خاستگاه یک دوران سرکوب سیاسی بود. بلافاصله پس از وقوع کودتا، نظامیان، مصدق و نزدیک‌ترین دوستان وی در کابینه را به همراه 1200 تن از فعالان حزب‌توده دستگیر نمودند.

  تعداد دستگیرشدگان تا آگوست 1954 به 4000 تن رسید.

  به‌طورکلی، رفتار رژیم جدید ایران با جبهه‌ملی ملایم ولی با حزب‌توده بسیار خشن بود. مصدق، بیشتر وزرای کابینه و افسران نظامی مورد اعتماد وی با احکام حبس درحدود سه‌سال مواجه شدند. محاکمه شدیداً سیاسی مصدق باعث دردسر زیادی برای رژیم شد؛ به‌جای آن‌که دادگاه نظامی او را محاکمه نماید، مصدق دادگاه را به محاکمه کشید. از میان وزرای مصدق، فقط دکترفاطمی اعدام شد. او پس از شکست کودتای اول، خواهان تشکیل جمهوری گردید و پس از کودتای 28مرداد در یکی از مخفیگاه‌های زیرزمینی پنهان شد و از اتحاد میان توده و جبهه‌ملی دفاع کرد.

  حزب‌توده با رفتاری به‌شدت خشونت‌آمیز روبه‌رو شد. بین سال‌های 1953 و 1958 رژیم، 11 تن از اعضای این حزب را زیر شکنجه به قتل رساند، 31 نفر از آنها را اعدام کرد، 52 نفر دیگر را به اعدام محکوم نمود (این احکام بعدها به حبس ابد کاهش یافت)، 92 نفر را به‌ حبس ابد با اعمال شاقه و 100 نفر را نیز به حبس از 1 تا 15 سال محکوم ساخت.

  براساس گزارش سفارتخانه‌های انگلستان و امریکا، اعدام‌های نخست با سروصدای زیاد انجام شد، اما اعدام‌های بعدی به‌دلیل ترس از اعتراضات مردمی، شجاعت محکومان در مقابل مرگ، اکراه جوخه‌های آتش از تیراندازی مستقیم به طرف محکومین و تصور عموم مبنی بر این‌که ایالات‌متحده دولت ایران را به چنین کارهای وحشیانه‌ای واداشته، در خفا صورت گرفت.

کودتا همان لکه ننگ انگلستان را بر دامن امریکا نشاند، یعنی شناخته‌شدن به‌عنوان یک قدرت استعمارگر؛ تصویری که موجب عدم اعتماد عمیق در روابط میان ایران و ایالات‌متحده گردید. این کودتا موجب شکل‌گیری یک نظام دیکتاتوری شد که هر روز بیش از پیش محبوبیت خود را از دست می‌داد و دچار فساد می‌شد. کودتای 28 مرداد میخی بود بر تابوت نظام سلطنتی، چرا که آن را با قدرت‌های استعماری پیوند زد. کودتا، ارتش ایران را دست‌نشانده شاه، سیا و MI-6 نشان داد؛ احزاب سکولار یعنی توده و جبهه‌ملی را متلاشی ساخت و راه را برای ظهور مخالفان مذهبی باز کرد.

کودتای 28 مرداد میخی بود بر تابوت نظام سلطنتی، چرا که ‌آن را با قدرت‌های استعماری پیوند زد.

منابع  :

1-  مقاله ی کودتای 28 مرداد 1332 در ایران

پرفسور یرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)

ترجمه لطف الله میثمی

2-  ایران بین دو انقلاب

پرفسور یرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)- چاپ نشر نی