خاطره دلبرکان غمگین من

 

خاطره دلبرکان غمگین من یا بهتر بگم "خاطرات روسپیان سودا زده ی من" برخلاف انچه گفته می شود نه رومانی غیر اخلاقی است و نه رومانی شگفت اور ! داستان پیر مردی نود ساله است که هیچ عشقی را تجربه نکرده و از عوارض پیری  رنج می برد و از سیزده سالگی درمرداب هوس غرق بوده و تا پنجاه سالگی با پانصدو چهارده زن حداقل یک بار خوابیده است و حتی یک مورد هم نبوده که پول نپردازد حتی به انهایی هم که اینکاره نبوده به زور پول داده است حتی دو بار در محله چینی ها( محله بدنام) به او عنوان " مشتری سال" داده اند  همه عمر را بی زن و فرزند گذرانده است.. هیچ دوست صمیمی ایی ندارد.در رابطه اش با زن ها نشانی از عشق نیست. به همه شان پول می دهد. در برابر لهیب هوس همیشه تسلیم ست. احساس می کند؛ هوس مثل یوغی در تمام عمر بر گردنش افتاده است.و به قول خودش  در سالگرد نود سالگی تصمیم می گیرد که عشقی دیوانه وار را با دختری باکره به خود هدیه دهد و همین تصمیم باعث تحول در او می شود بار اولی که در یکی از فاحشه خانه ها دختر را می بیند عاشق او شده  به گونه ایی که  تصمیم می گیرد که حتی به او دست هم نزند و این روال در دیدارهای بعدی هم ادامه می یابد. ما تا اخر داستان حتی اسم دختر را نمی دانیم و پیر مرد هم از او به نام نازک اندام یاد می کند وتنها جمله ایی که دخترک می گوید این است :ایزابل حلزونها را به گریه انداخت. این اشنایی باعث تحول در پیر مرد شده او سوار دوچرخه می شود. شوقی کهن در دلش می جوشد. می خواهد مثل دوران دبیرستان دوچرخه سواری کند.سوار می شود. دور می زند. زمزمه می کند. صدایش را رها می کند و با تمام توان آواز می خواند. مردم به دورش جمع می شوند. میدان غلغله جمعیت است.به پیرمرد می گویند با ویلچر در مسابقه دورتادور کلمبیا شرکت کند...(ص:78-79)  پیر مرد نویسنده است این عشق در کارش هم تاثیر می گذارد و مطالبی سرشار از عشق و امید به زندگی می نویسد وباعث محبوبیت بیشتر او نزد خوانندگانش می شود وانچه را دارد برای بدست اوردن دختر خرج کند ولی دخترک به پیر مرد توجهی نمی کند ولی او همواره به امید وصال است  پیرمردی که تاقعر نفسانیت و هوس تاخته بود. به این مرحله می رسد که، عشق چیز دیگری ست.آنانی که با هوس دلخوشند؛ هنوز عشق را پیدا نکرده اند.(ص:75) و در انتهای داستان با خود می گوید بالاخره زندگی واقعی از راه رسید، با قلبی نجات یافته و محکوم به مردن با عشقی سرشار در انتظار شادمانه هر یک از روزهای صد سالگی ام(ص:117).

 

این کتاب در ایران با نام "خاطره دلبرکان غمگین من" ، نوشته گابریل گارسیا مارکز توسط انتشارات نیلوفر و با ترجمه کاوه میر عباسی و با سانسور قابل توجه منتشر شد،(که با این حال هم مواردی که ارشاد روی اونها حساسیت داشته در نسخه ی منتشر شده کم نیست که احتمالا از زیر دست مسئولان ارشاد در رفته !) و پس از چند هفته ای که چاپ اول کتاب- با تیراژ 5500- تمام شده بود و ناشر آماده چاپ دوم بود؛ کتاب توقیف شد.البته می تونید نسخه ی اصلی کتاب رو با عنوان:" خاطرات روسپیان سودا زده من" با ترجمه امیر حسین فطانت که در آمریکا،در سال 1384 توسط نشر ایران منتشر شده رو از اینجا دانلود کنید.

البته رومان در ظاهر غیر اخلاقیه  و داستان پیرمرد نود ساله ایه که با روسپیان سر و کار داره که شاید به نظر کسی که در امریکای جنوبی زندگی می کنه غیر اخلاقی نباشه ولی در باطن رمان تقابل هوس و عشق؛ مرگ و زندگی؛پژمردگی و آرمان؛ کهنسالی و جوانیه.

 

 

پی نوشت:

 شاید هم به نسبت بقیه رومانهای اقای مارکزی که در سال 1967 جایزه ی ادبی نوبل رو برده به صورت محسوسی ضعیف تر باشه به طوری که واکنشهای متفاوتی هم بین منتقدها داشته با این تفاصیر باز هم می خوام این رو یاد اوری کنم که نه غیر اخلاقیه به مفهوم عام و نه شگفت اور، خودتون بخونید و قضاوت کنید . 

مصدق و۱۶ اذر

دانشگاه پس از کودتا در خلا‌ء حمایت نیروهای مذهبی - سنتی از مصدق و در شرایط سرکوب و بی‌عملی حزب توده و جریان چپ، به عنوان مهم‌ترین سنگر حمایت از مصدق مطرح می شد. تظاهرات گسترده دانشجویان در اعتراض به بازداشت  طرفداران مصدق چون دکتر علی شایگان، مهندس حسیبی، مهندس رضوی و... در 16 مهر 1332 منجر به برخورد نظامیان با دانشجوها و دستگیری تعدادی از انها شد همزمان با آغاز محاکمات دکتر مصدق در 16 آبان 1332 و دفاعیات جانانه مصدق در دادگاه، اعتراضها نسبت به محاکمه مصدق شدت می‌گیرد .در 21 آبان‌ماه و در برنامه‌ای که حزب توده و نهضت مقاومت ملی مشترکا برنامه‌ریزی آن را برعهده داشتند، توده‌ای‌ها آخرین ضربات خود را هم به مصدق وارد می‌کنند و قید در راه بازگشت حکومت ملی دکتر مصدق> ‌را بر شعار <پیروز باد مبارزه مشترک نیروهای ملی و ضد استعمار نمی‌پذیرند. چرا که توده نماینده منافع کارگران بود و مصدق بورژوا. لذا در آن روز هم در اعتراض به محاکمه مصدق دانشگاه و بازار تعطیل شد اما کارخانجات تعطیل نشد و اتوبوسرانی از کار نیفتاد. اعلا‌م سفر نیکسون به ایران به تاریخ 18 آذر‌ماه  آتش اعتراضات را شعله‌ورتر می‌ساخت و سرانجام اعلا‌م رسمی تجدید رابطه ایران و انگلیس در 14 آذر 1332 در روزنامه‌ها دانشگاه را به سرحد انفجار رساند. این حادثه در کنار اطلا‌ع دانشجویان از ورود نیکسون آمریکایی به ایران در 18 آذر 1332 باعث شد تا تظاهرات گسترده‌ای در روز 15 آذر علیه رژیم کودتا برپا شود به طوری که به گواه روزنامه اطلا‌عات در 16 آذر 30 نفر بازداشت شدند و سرانجام در این روز در حالی که هیچ تظاهراتی از سوی دانشجویان ساماندهی نشده بود، سربازان با حضور در دانشگاه و ورود به کلا‌س‌های درس و توهین به اساتید و دانشجویان، اعتراض آنان را بر می‌انگیزانند تا پاسخ دست دژخیمان از دانشگاه کوتاه باید گردد گلوله‌هایی باشد که سینه سه دانشجو را پرپر کند و تنها 5 روز پس از آن نیکسون بگوید اکنون که خاک ایران را ترک می‌کنم به آتیه این کشور امید و اعتماد دارم !

دانشجویان ایرانی به خصوص در روزهای پس از کودتا، قوی‌ترین و جدی‌ترین پایگاهی بودند که به مصدق وفادار ماندند و همچنان از آزادیخواهی و ملی‌گرایی گفتند.. دانشجویان در 16 اذر به صورت جدی تامین منافع ملی را طلب می‌کردن و می‌خواستن آزاد و آزادیخواه باشند(چیزی که تا کنون به ان دست نیافته اند )؛ آزاد از شرق و غرب. گفتمانی که با دو مولفه اصلی آزادیخواهی و ملی‌گرایی در زمان مصدق مطرح شد و لذا این سایه مصدق است که بر 16 آذر 1332 گسترده شده است.

 

 

پی نوشت:

 

با استناد به ابراهیم یزدی، پیشین، ص106  و  روزنامه اطلا‌عات؛20/8/1332و21/9/1332