پاپ ژان پل دوم، پس از مراسم تدفینی که با حضور صدها هزار نفر، از جمله رهبران 200 کشور جهان برگزار شد، در کلیسای سن پیتر به خاک سپرده شد.


تابوت پاپ

تابوت پاپ که از چوب درخت سرو بود، درون دو تابوت دیگر یکی فلزین، از جنس روی و دیگری از چوب بلوط قرار داده شد و در زیر یک تخته سنگ ساده مرمرین در سرداب کلیسای سن پیتر قرار گرفت.

خبرگزاریها اعلام کردن در مراسم تدفین پاپ خاتمی با رئیس جمهور اسرائیل دست داده وبا هم صحبت هم کردن.اینم عکساش
محمد خاتمی و موشه کاتساو
سایت اینترنتی روزنامه اسرائیلی معاریو از قول آقای کاتساو نقل کرده که وی طی مراسم خاکسپاری پاپ بنابر سنت مسیحیان با شرکت کنندگانی که در اطراف وی ایستاده بودند دست داده و هنگامی که در حال ترک مراسم بوده، آقای خاتمی برای دست دادن دست خود را بسوی او دست دراز کرده است و وی علاوه در دست دادن با رئیس جمهور ایران به زبان فارسی با وی سلام و احوالپرسی کرد

هاگیت کهن، سخنگوی رئیس جمهور اسرائیل دست دادن او با آقای خاتمی را "واقعه ای تاریخی و فرصتی منحصر به فرد" دانسته اما در عین حال خاطر نشان ساخته که هنوز خیلی زود است که انتظار داشته باشیم این واقعه به تحولی در روابط طرفین بینجامد.

وی تأکید کرده که دست دادن دو رئیس جمهور با یکدیگر تصادفی بوده است.

خاتمی (در سمت راست) و کتساف (در سمت چپ) عکس حصور دارند و ملکه اردن، رانیا در وسط عکس دیده می شود.

من باهارم تو زمین

من زمین ام تو درخت

من درخت ام تو باهار ــ

نازِ انگشتای بارونِ تو باغ ام می کنه

میونِ جنگلا تاق ام می کنه.
 
 
 
تو بزرگی مثِ شب.

اگه مهتاب باشه یا نه

                      تو بزرگی

                        مثِ شب.
 
 
 
خودِ مهتابی تو اصلا، خود مهتابی تو.

تازه، وقتی بره مهتاب و

                           هنوز

شبِ تنها

           باید

راهِ دوری رو بره تا دمِ دروازه ی ِ روز ــ

مثِ شب گود و بزرگی

                   مثِ شب.
 
 
 
تازه، روزم که بیاد

تو تمیزی

        مثِ شب نم

                    مثِ صبح.
 
 
 
تو مثِ مخمل ِ ابری

مثِ بوی علفی

مثِ اون ململ ِ مه نازکی:

                    اون ململ ِ مه

که رو عطر ِ علفا، مثل ِ بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردد

                 میونِ موندن و رفتن

                              میونِ مرگ و حیات.
 
 
 
مثِ برفایی تو.

تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه

مثِ اون قله ی ِ مغرور ِ بلندی

که به ابرای سیاهی و به بادای ِ بدی می خندی...
 
 
 
 
من باهارم تو زمین

من زمین ام تو درخت

من درخت ام تو باهار،

ناز ِ انگشتای بارونِ تو باغ ام می کنه

میونِ جنگلا تاق ام می کنه.

                   احمد شاملو