اغلب افراد مجرد میل دارنـد بـدانـنـد کـه چـگونـه و کجا باید
عشق حقیقی را بیابند. در ایـن مـقـاله به 8 نکته کاربردی
و بسیار سودمند برای دستیابی به یـک عـشـق حــقیقی
اشاره گردیده است:
1- باور داشته باشید که شما هم می تـوانـید به یک
رابطه دراز مدت، رمانتیک و شگفت انگیز دست یابید
اغلب افـراد مـجرد در آرزوی داشـتـن یــک رابطه فوق العاده
می بـاشد. امـا تـعـداد معدودی از آنان محقق شدن چنین
رابـطـه ای را بـاور دارنـــد. برای مجردها حتی ملاقات با یک
فـــرد جذاب، سـازگار و دلخـواه یـک امـر نـاممـکن قـلـمــداد
میــگردد. این بسیار حائز اهمیت است که شما به این امر
ایـمان داشـتـه بـاشـیـد کـه: آشــنایی با یک فرد مناسب و
تشـکیل یک رابطه دراز مدت و حتی مادام العمر برای شما
نیز امکان پذیر است. به خاطر داشته باشید که باور و ایمان نیمی از پیروزی در هر کاری میباشد.
2-فرد مناسب حال خود را تعریف کنید
بهترین شیوه برای انجام این کار آن است که بهترین دوستان خود را در نظر گرفته و ویژگیها و صفاتی که از نظر شما بسیار قابل ستایش میباشند را در آنها شناسایی کنید. شریک زندگی آینده شما میباید از همان ویژگیها و صفات اخلاقی برخوردار باشد. اگر از نظر شما ویژگیهایی نظیر بالندگی معنوی، حس شوخ طبعی، مهربانی و یا تحصیلات عالیه تحسین برانگیز میباشند، شریک آینده شما نیز باید از آن خصوصیات برخوردار باشد. و چنانچه شما اعتقادی به وجود چنین فردی ندارید بهتر است به مرحله نخست بازگردید.
3- بیاموزید چگونه افراد ناشایست و نامناسب حال خود را شناسایی کنید
این نباید کار دشواری برای شما باشد. فردی که صفات و ویژگیهای دلخواه و ارزشمند شما را بروز نمیدهد به عنوان یک شریک تازه نامناسب میباشد. همچنین فردی که تنها در حضور شما رفتارهای خوشایند و خوب از خود به نمایش میگذارد و نه شخص دیگری، باز برای شما نامناسب میباشد. علاوه بر آن افرادی که در پیشبرد رابطه شتابزده عمل میکنند نیز شایسته برقراری رابطه نیستند. اینگونه افراد معمولا سبب دلشکستگی شما میگردند.
4- با افراد نامناسب حال خود رابطه برقرار نکنید
چنانچه با فردی که فاقد خصوصیات دلخواه شما میباشد وارد رابطه گردید، تنها ناکامی و اندوه را متوجه خود ساخته اید. زیرا چندی از رابطه شما نخواهد گذشت که شروع به تغییر وی مطابق همان ویژگیهای دلخواه خود خواهید کرد. اما شریک شما بطور طبیعی در مقابل این تغییر از خود مقاومت نشان خواهد داد. عدم توانایی وی در برقراری ارتباط و یا گوش دادن به صحبتهای شما و یا برآورده سازی نیازهایتان موجب میگردد که آنها را به اشتباه نشانه عدم علاقمندی به خودتان تلقی کنید. اما تنها واقعیت آن است که شما فردی را برگزیده اید که متناسب و برازنده تان نیست.
5- خود را در محیطهایی قرار دهید که فرد مورد نظر شما در آنجا به فعالیت میپردازد
به فرض اگر در آرزوی برقراری رابطه با یک ورزشکار میباشید، قطعا وی را در سینما نمیتوانید بیابید و یا چنانچه در جستجوی یک موسیقی دان هستید باید وی را در محافل موسیقی بیابید. بنابراین برای یافتن عشق دلخواه خود میباید از خانه خارج گردید.
6- بر ترس خود از آنکه طرد گردید و یا مجددا تنها بمانید غلبه کنید.
تمام روابط در مقطعی از زمان پایان خواهند یافت. برخی با جداییها، برخی با طلاق و برخی نیز با مرگ. هیچ ضمانتی در زندگی وجود ندارد و عشق نیز از این مسئله مستثنا نمیباشد. هر زمان که شما عاشق فردی میگردید ناخواسته خود را در معرض طرد شدگی و ناکامی قرار میدهید. آخرین باری که در عشق شکست خورده اید را بخاطر می آورید؟ همانگونه که مشاهده میکنید شما دست نخورده باقی مانده و جان سالم بدر برده اید. پس آنقدر ها هم طرد شدن وحشتناک نیست.
7- از وابستگی خودداری کرده و سعی کنید آزاد زندگی کنید.
به زندگی عادی خود مشغول باشید و تنها اندکی در پی مجذوب ساختن فرد دلخواه خود. افراد مجردی که تمام توجه و انرژی خود را معطوف مجذوب ساختن شریک زندگی دلخواه خود میگردانند، خود را از داشتن یک شریک مناسب و خوب محروم میسازند ( با بی اعتنایی به موردهای مناسب بالقوه). و همچنین افراد مجردی که از نداشتن یک رابطه و شریک خوب پیوسته محزون و دلسرد میباشند، در عوض آنکه وقت خود را هدر خیالپردازیهای آرزوهای خود کنند، بهتر است ابتکار عمل را بدست گرفته و برای خودشان زندگی و موقعیتهای شگفت انگیزی خلق کنند.
8- ریسک کنید اما زیرکانه و آگاهانه
از منزل خارج گردید، با افراد جدید ملاقات کرده و باب صحبت را بگشایید و قرار ملاقات بگذارید. شانس و اقبال خود را با این اعمال افزایش دهید. ممکن است طرد شوید اما مطمئن باشید ارزش آن را خواهد داشت. یافتن یک عشق حقیقی امری دشوار و زمانبر است هیچگاه تا زمان دستیابی به آرزوهایتان از پای ننشینید.
ادامه دارد ...
پی نوشت ۱:منبع : http://www.golestantalk.com/t9733
:پی نوشت ۲
دنیا را بد ساخته اند.........
کسی را که دوست داری،تورادوست نمی دارد.
کسی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین .....هرگز به هم نمی رسند و این رنج است . زندگی یعنی این.......؟؟
دکتر علی شریعتی
آیا تا بحال خودتان را متقاعد کرده اید که عاشق کسی هستید که تنها بهانه ای برای ادامه ی روابط نا مشروعتان داشته باشید؟
آیا با گفتن این جمله به خودتان که دیوانه وار دل باخته اید کسی را تعقیب کرده اید و بعد تشخیص داده باشید که آن عشق نبوده بلکه شهوت بوده است؟
آیا تابحال در رابطه ای بوده اید که تنها زمانی که هیچ دعوایی میان شما وجود نداشت وقتی بود که در بستر بوده اید؟
به راستی این افسانه ی عشقی ما را توی دردسر می اندازد. پایه و اساس این افسانه ی عشقی احساس گناهی است که ما بطور ذاتی به واسطه فرهنگ خود درباره روابط جنسی داریم.
از آنجاییکه اجتماع –تعلیم- تربیت و اخلاقیات ما اغلب این اجازه را به ما نمیدهد و آنرا مردود میداند پس به اشتباه تصور می کنیم که هرگاه نسبت به کسی جاذبه ی جنسی داریم عاشق او هستیم.
من این موضوع را فرمول "تداخل شهوت در عشق " می نامم.
فرمول تداخل شهوت در عشق :
1- ابتدا جاذبه ی جنسی قدرتمندی نسبت به یک فرد پیدا میکنید و یا به عبارت ساده تر احساس شهوت میکنید.
2-سپس بر اساس آن میل عمل کرده و با او مبادرت به رابطه نا مشروع میکنید.
3-سپس از اینکه با شخصی که ارتباط روحی چندانی با او ندارید از لحاظ جسمی صمیمی شده اید احساس گناه و ناراحتی میکنید.
4-سرانجام برای آنکه شهوت خود را موجه جلوه دهید با او رابطه نزدیک ایجاد میکنید.
و سرانجام...
خود را با کسانی درگیر میکنید که با آنه تفاهم ندارید.
بیش از آنچه باید به رویایتان می چسبید و به سختی کسانی را که برای شما مناسب نیستند رها می کنید.
( روابط جنسی خالی از احساس هیچ مناسبتی با عشق حقیقی ندارد )
چنانچه جاذبه زیادی نسبت به کسی تجربه میکنید :
لزوما به این معنا نیست که عاشق او هستید
لزوما به این معنا نیست مه شما برای همدیگر آفریده شده اید
لزوما به این معنا نیست که ازدواج موفقی خواهید داشت
قطعا به این معناست که :
بیوشیمی جنسی خوبی دارید
یک یا هر دوی شما در مهر ورزی مهارت دارید
ممکن است به این معنا باشد که :
جاذبه ی جنسی میان شما قوی است به طوری که می تواند پایه ای برای یک رابطه سالم باشد البته چنان چه در نواحی دیگر نیز تفاهم داشته باشید.
منبع : www.4barg.persianblog.ir
هرگز نمیرد کسی که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
ادامه دارد ...
پی نوشت 1 :
اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که اون هم همین کارو بکنه، پس انتظار عشق متقابل نداشته باش...
پی نوشت 2 :
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است .
دکتر علی شریعتی
« ما «آن» را فرود آوردیم درشب قدر
و چه میدانی که شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه برتر است
فرشتگان و آن روح دراین شب فرود میآیند
به اذن خداوندشان از هر سو
سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان میشکافد! »
تاریخ قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرنها از پس قرنها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسلها در پی نسلها، همه تکراری و همه تقلیدی، و زندگیها، اندیشهها و آرمانها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شبهای پیوسته، آشوبی، لرزهای، تکان و تپشی که همه چیز را بر میشود و همه خوابها را برمیآشوبد و نیمه سقفها را فرو میریزد. انقلابی در عمق جانها و جوششی در قلب وجدانهای رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانههایی از یک «تولید بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا ناگهان، «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسانها، همه اسکلت شدهاند، فرود آمدهاند.
این شب قدر است.
شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نور را بنیاد میکند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منی است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!
و تاریخ همه این ماههای مکرر است، ماههایی همه مکرر یکدیگر، سالهایی تهی و عقیم، قرنهایی که هیچ چیز نمیآفرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می گذرند و پیر میکنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندیشبی پدیدار میگردد که تاریخ میسازد، که انسان نو میآفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن میگیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان میدمد، شب قدر!
شبی که ازهزار ماه برتر است، آنچنانکه بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سالهایی که آن «روح» برملتی و نسلی فرود میآید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اکنون، براندام این اسلام اسلکت شده، برگور این نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشتشب هست، اما شب قدر؟
شبی که باران فرو میبارد، هر قطرهاش فرشتهای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه ای، بوته خشکی و درخت سوختهای و جان عطشناک مزرعهای فرو میافتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید میدهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطرهای از آن برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن! هرکسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماهها همه تکراری و سردوبی معنی می گذرد، گاه شب قدری هست و درآن از همه افقهای وجودی آدمی فرشته میبارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیامآور خدایی برتو نازل میشود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت وخلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرودآمدنی و آنگاه، در گیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!
که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی وارث پیامبران است! آن «روح» اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر میبریم. سالها، سالهای شب قدر است، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را میشنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این کویر میتوان شنید.
سلام بر این شب، شب قدر شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخ فلق برلبهای فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر اینشب سلام !
دکتر علی شریعتی ( مجموعه آثار 2-خودسازی انقلاب)
خاتمی در اواخر ریاست جمهوریش در یک جلسه ایی اعلام کرده بود بزرگترین مشکل جامعه ی کنونی ما ناتوانی در تحلیله ! اون وقتها من منظورش رو درست متوجه نشدم ولی بعدها با انتخاب احمدی نژاد و با نگاهی عمیق تر به جامعه به صحت حرفش پی بردم.در دهه ی محرم شبکه یک سریال ستاره سهیل ساخته امیر قویدل که به زندگی اویس قرنی از صحابه ی پیامبر که هیچ وقت موفق نشده بود ایشان را ببیند ولی عمیقا به او ایمان داشت رو پخش می کرد. از لحاظ هنری سریال ضعیفی بود ولی از لحاظ تاریخی بد نبود که ادم اون رو ببینه . در همین ابام بود که سری به سایت بالاترین زدم و دیدم در پستهای برگزیده اون پستی با عنوان ۳۰۰ دوم کلید خورد / پخش سریال موهن "ستاره سهیل" از شبکه اول سیما وجود داره کنجکاو شدم و سری به لینک مورد نظر زدم وقتی وارد وبلاگ مذکور شدم متوجه شدم از وبلاگهای تازه کاره که شاید 95 درصد مطالبش کپی صرف از جاهای مختلفه ! سری به پست مربوطه زدم دیدم که دراون نوشته شده : چهره بسیار مخدوشی از ایرانیان صدر اسلام که آئین زردشت را برای خود برگزیده اند به نمایش در آمده است. بیننده حساس به این مسائل می تواند با دیدن اولین قسمت این سریال که چند روز پیش پخش شد به این مسئله پی ببرد. ادعای این سریال مبنی بر خدا نامیدن "خسرو پرویز" توسط ایرانیان آن زمان و هم چنین وحشی و بی رحم نشان دادن حاکم ایرانی یمن به نام "بازان" از آن جمله است !
در ترجمهٔ فارسی ایران در زمان ساسانیان نوشته کریستن سن چ 2 خسو پرویز رو اینچنین معرفی می کنه:(صص ۴۶۲ – ۵۱۹)
خسروپرویز یکی از شاهان با اقتدار ساسانی است شهریاری بود که خود را چنین میخواند «انسانی جاویدان در میان خدایان و خدایی بسیار توانا در میان آدمیان، صاحب شهرت عظیم، شهریاری که با خورشید طالع میشود و دیدگان شب عطاکردهٔ اوست.
اگر کتاب محمد رسول الله (یا خیلی از کتابهای دیگه در این مورد ) رو خونده باشید می دونید بازان یک ایرانیه که حاکم یمن بوده و زمانی که خسرو پرویز در نامه ایی به او می نویسد که دو مرد چابکى به سوى مدینه نزد محمد بفرست تا او را دستگیر کرده و به دربار من تحویل دهند، مسلمانانی رو که در یمن بودن دستگیر می کنه که در میان انها اویس قرنی هم بوده و اونها رو شکنجه می کنه تا اینکه دو نفر به نامهای بابویه و خر خسره رو نزد پیامبر می فرسته و ایشان هم در جواب می گوید شب گذشته فلان ساعت ، خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه کشته شد، برگردید یمن و جریان را به بازان بگویید، اگر بازان به اسلام گروید که حکومتش ادامه مى یابد و گرنه به سرنوشت خسرو پرویز خواهد رسید. بعد از مدتی نامه ایی از ایران به باذان می رسد در آن نامه شیرویه نوشته بود، من پدرم را کشتم ، از مردم یمن براى من بیعت بگیر و به آن مردى که در حجاز، دعوت به پیامبرى خود مى کند، کارى نداشته باش ودر پی این ماجرا باذان به پیامبر بودن محمد (ص) ایمان می اورد و مسلمان می شه .
خوب می بینیم که متن این سریال هیچ مغایرتی با هیچ سند تاریخی نداره و در ضمن در این سریال ایرانیان ادمهایی کاردان و فهیم نشان داده می شوند مثلا در صحنه ی ورد ایرانیان به شهر که همزمان با ان پسر بچه ایی را به اتهام دزدی گرفته اند با درایت ایرانیان مجبور میشوند او را ازاد کنند و انها را انسانهایی جوانمرد نشان می ده مثلا در صحنه ایی که سربازان ایرانی مشاهده می کنند کفار به انسانهایی بی پناه حمله می کنند به یاری انها شتافته و انان را نجات می دن در ضمن انها را انسانهایی فهیم نشان می دهند به گونه ایی که با دیدن مسلمانان یکی از سربازان متحول شده و مسلمان می شه.
پس مشکل کجاست ؟بازهم می رسیم به همون حرف خاتمی که گفته بود بزرگترین مشکل جامعه ی کنونی ما ناتوانی در تحلیله ! در اینکه اعراب بعد از پیامبر در فتح ایران رفتار چندان جالبی نداشتن (با وجود نظریات مختلف فرض می کنیم چنین بوده ) شکی نیست و در اینکه ما یکی از بزرگترین تمدنها بودیم و بزرگانی همچون کو روش کبیر که با تحقیقاتی که در چند سال اخیر شده همون ذوالقرنین است بودیم و زمانی که عربها ودیگر مردم جهان بت می پرستیدند ما پیامبرانی همچون زردتشت داشتیم و بسیاری افتخارات دیگه پس چه نیازی به تحریف تاریخ از روی بی اطلاعی و یا غرض ورزی داریم ؟ نقصهایی رو هم که در زمانهای مختلف داشتیم رو باید بپذیریم که با بی منطقی و تعصب صرف ویا یک حس نوستالژیک که هرچه مال قبل بوده خوبه و یا هر چه که مال زمان حاله بده و باید با اون مخالفت کرد نه تنها اعتبار وبلاگستان فارسی و تاریخمون رو زیر سئوال می بریم و به شعور خوانندگان هم توهین می کنیم وباعث گمراهی اونا می شیم. و با این اوصاف تا ابد روی همین مدار صفر در جه ایی که هستیم باقی می مونیم ! وباز هم باید گفت که مشکل جامعه ی ما ضعف تحلیله و گرنه شاهد این قسم کارها نبودیم. از ماست که بر ماست !
پی نوشت :می تونید مناظرات من با این وبلاگ نویس محترم رو در کامنتهای وبلاگ ایشان وکامنتهای وبلاگ من پی بگیرید که البته چون در کامنتهای پستی که ایشون این مطالب رو نوشته بودن نظرات بنده رو کاملا منتشر نکردن پیشنهاد می کنم کامنتهای پست قبلی وبلاگ خودم رو بخونید .
البته این رو هم اضافه کنم که در پی اعلام نتایج کارشناسی ناپیوسته که در روز چهارشنبه انجام شد بنده در مهندسی برق گرایش الکترونیک در دانشگاه ازاد اسلامی واحد کرج پذیرفته شدم .گفتم که بدونید !
اما بگو ،
ای خواهر،
بگو که ما چه کنیم؟
لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟
دمی بما گوش کن تا مصا ئب خویش را با تو باز گوئیم،
با تو ای خواهر مهربان !
این تو هستی که باید بر ما بگریی !
پ.ن: بر گرفته از کتاب شهادت تالیف دکتر علی شریعتی