فرازهایی از نهج البلاغه

پیامبری فرستادی که مردم را به سوی بهشت دعوت کند اما نه دعوت پیامبران را پذیرفتند

و نه آنچه را که به آن رغبت می دهی میل پیدا کرده انمی شوند ؛ به مردار دنیا حمله کرده و از خوردن آن سربزیر شده اند و در عین حال

ی سازد و قلبش را مریض می گرداند. چنین فردی با چشم مریض می بیند ،

با گوش سنگین می شنود ، عقل او را خوشگذرانی متلاشی کرده ، دنیا قلبش را بیجان ساخته

و اسیر نفس خویش است. این دنیا طلبان می بینند که چگونه از دنیایی که آن را پناهگاه خود

می دانستند جدا می شوند و به وعده هایی که خدا به آنان داده دست می یابند ؛

سختی هایی که قابل بحث نیست آنان را احاطه می کند. سختی جان کندن و غم از دست دادن

 دنیا مغز آنان را فشار می دهد ، دست و پاهای آنان را سست می کند ، رنگ های آنان را تغییر

می دهد ، سپس آثار مرگ در آنان فزونی میگیرد. مرگ زبان آنان را بند می آورد ؛

چنین فردی میان بستگانش است،با چشم میبیند ، با گوش میشنود ، عقلش سالم است و فکرش

کار میکند. او فکر میکند که عمرش را در چه راهی نابود کرده ، روزگارش را در چه مسیری گذرانده

است؟! در بستر مرگ به خاطر می آورد اموالی را که در جمع آوری آن دقت نکرد و از حلال و حرام

انباشته ساخت ، اینک عوارض جمع ساختن مال گریبانش را گرفته و از سوی دیگر باید از آن جدا

گردد. ثروت را برای دیگران می گذارد تا از آن لذت ببرند و سود بگیرند ، در نتیجه لذت ثروتش برای

دیگران است و گناهش بر دوش وی ، نمی تواند از چنین شرایطی خارج گردد!!

در بستر مرگ انگشت ندامت را به دندان میگزد. مرگ گریبانش را گرفته و نسبت به آینده ی خود

ناامید است ، آرزو میکند که این ثروتی که حسرت آن را می خورده و نسبت به آن حسادت

می ورزیده مال دیگری بود.مرگ به تدریج در بدنش نفوذ می کند و کارش به جایی می رسد که

زبان و گوشش هماهنگ نیست ، در میان بستگان خویش است و نمی تواند حرف بزند ،

نمی شنود ، چشمهایش را به اطراف می چرخاند ، به صورت های خویشاوندانش می اندازد ،

حرکت زبانهای بستگانش را می بیند اما صدای آنها را نمی شنود. پس مرگ نزدیکتر می شود ،

چشمها همانند گوشش از کار می افتد و روح از بدنش خارج می گردد ؛

کار به جایی می رسد که او در میان خویشاوندانش همانند مردار می شود. از او میترسند.

از نزدیک شدن به او وحشت دارند. نه پاسخ به گریه ها میدهد و نه فریادی را جواب ؛

لحظاتی بعد جسدش را به عمق زمین منتقل می کند و او را تسلیم عملش می گردانند و

از دیدارش دست می کشند . 

 

پی نوشت : 

راستی نتیجه ترم تابستونم اعلام شد در کمال ناباوری معادلات دیفرانسیل رو شدم ۱۶ ! بلاخره نتیجه ی خر زدن در این درس سخت و گرفتم تا ببینیم بقیه اش چی می شه .

کودتای ۲۸ مزداد

 

صبح 28 مرداد سال 32 به این ترتیب اغاز شد دسته‌های سلطنت‌طلب، پلیس و ژاندارمری با دریافت فرمان دولت مبنی بر ایجاد نظم به قلب شهر رفتند. از همه مهم‌تر آن‌که هنگ اول زرهی به راحتی برای 32 دستگاه تانک خود از پادگان سلطنت‌آباد سوخت و مهمات دریافت کرد. در عین حال، گردان سوم کوهستان که طرفدار مصدق بود، در پادگان باقی ماند، زیرا مطمئن بود که حرکت دیگر نیروها به داخل شهر برای دفاع از دولت است. نیروهای سلطنت‌طلب به محض ورود به شهر نقشه اصلی کودتا را اجرا کردند. آنها مرکز مخابرات و ایستگاه رادیو را به اشغال خود درآوردند؛ خطوط تلفن بازار و گردان سوم کوهستان را قطع کردند؛ سلطنت‌طلبان بازداشت شده را آزاد نمودند (اعضای گارد سلطنتی، رهبران دسته‌های اوباش و قاتلان افشارطوس)؛ و رئیس ستاد مشترک و چندتن از وزرای کابینه را بازداشت کردند.

  در همین زمان، نیروهای نظامی یک دسته از اوباش به رهبری شعبان جعفری  ودسته ایی دیگر به رهبری طیب حاج رضایی را که از جنوب تهران به راه افتاده بود و دفاتر پنج سازمان و هشت روزنامه را به آتش کشیده بود همراهی می‌نمودند. جای تعجب نیست که خبرنگاران غربی گرفتارتر از آن بودند که از این "نمایندگان واقعی مردم" عکس بگیرند. یکی از این خبرنگاران به صورت گذرا اشاره کرد که تعداد جمعیت سلطنت‌طلبان ـ مسلح به چماق ـ  در ابتدا 500 نفر بود، ولی پس از حمایت سربازان، افراد پلیس و ژاندارم‌ها تعداد آنان به 3000 نفر افزایش پیدا کرد. یک روزنامه‌نگار دیگر این وضعیت را پیشرفت مضحک نامید.

   احتمالاً تعدادی از طرفداران کاشانی هم در این جماعت حضور داشتند؛ یک دیپلمات عراقی گزارش داد که شاه یک روز پس از بازگشت پیروزمندانه خویش، اقدام بی‌سابقه‌ای را انجام داد و کاشانی را به منزل خود دعوت نموده، برای همکاری در اعاده سلطنت از وی تشکر نمود. پرده آخر نمایش در بعدازظهر آن روز اجرا شد. یعنی هنگامی‌که 27 تانک شرمن محل سکونت مصدق را که تحت حمایت نیروهای سرهنگ ممتاز و سه دستگاه تانک وی بود، محاصره کردند. نبرد آنها سه ساعت به طول انجامید و قسمت اعظم ساختمان تخریب شد.

 در جریان این محاصره، رهبران حزب‌توده پیشنهاد کمک نمودند، اما مصدق از قبول آن خودداری نمود ـ شاید هم علت این رفتار مصدق آن بود که طالب خشونت بیشتر نبود؛ آنها که با وی در محاصره افتادند تعریف می‌کنند که او حتی حاضر نشد از جبهه‌ملی  کمک بخواهد. یکی از وزرا توضیح داد که او می‌خواست به هر قیمتی که شده از بروز جنگ داخلی اجتناب کند، چون این امر ممکن بود به تقسیم ایران میان انگلستان و شوروی بینجامد. به گفته خبرنگار نیویورک تایمز که در تمام مدت کودتا در صحنه حضور داشت، میزان تلفات در زدوخورد بیرون منزل مصدق بالغ بر 100 زخمی و 300 تن کشته بود.

   بدیهی است اندک روزنامه‌های منتشر شده در تهران از ذکر آمار تلفات خودداری کردند و در عوض در این خصوص به داد سخن پرداختند که مردم بازار، محله‌های فقیر جنوب شهر و حتی مردم روستاها تا چه حد میهن‌پرستی از خود نشان دادند و با اشتیاق به مرکز تهران سرازیر شدند تا عشق بی‌پایان خویش را نسبت به شاه نشان بدهند. هنوز گرد و غبار درگیری‌ها فرو ننشسته بود که آیزنهاور خطاب به مستمعین خود در کاخ‌سفید اعلام نمود، ارتش میهن‌پرست به همراه مردم به‌دلیل نفرتشان از کمونیسم و عشق به سلطنت به پیروزی رسیدند. (اسناد خارج‌شده از طبقه‌بندی کاخ‌سفید،1978، کاخ‌سفید، سند 318). این سخنرانی وی، دیدگاه امریکا را خصوصاً برای محققان در طی 30 سال بعد تعیین نمود. ، استاد علوم سیاسی دانشگاه برکلی چنین استدلال نموده که مردم غیرنظامی از جان گذشته، بدون کمک نیروهای خارجی، با نبرد قهرمانانه خود برای بیرون راندن نخست‌وزیر یاغی، استقلال کشور را نجات دادند. به همین ترتیب، کاتم ـ حتی پس از نارضایتی از سیا و شاه ـ بر این عقیده بود که 19 اوت بیشتر یک جنبش خودجوش مردمی بود که هراس کشور از کمونیسم و نارضایتی آنها از مصدق را نشان می‌داد.

کودتا زمینه‌ساز ملی‌زدایی از صنعت نفت بود. دولت جدید ایران پس از کودتا امتیاز نفت ایران را به کنسرسیومی از چند شرکت بزرگ واگذار نمود. به‌ظاهر، شرکت ملی نفت ایران همچنان تصدی امور نفت ایران را در دست داشت، اما درحقیقت، کنسرسیوم مزبور کنترل کامل مدیریت، پالایش، تولید و توزیع نفت را به‌دست گرفت. 40%  سهام کنسرسیوم به شرکت نفت ایران و انگلیس رسید که نام خود را به بریتیش پترولیوم  تغییر داد، 14% به شریک BP یعنی رویال شل تعلق پیدا کرد (بدین‌ترتیب اکثریت سهام متعلق به انگلیسی‌ها بود)؛ 40% سهام از آنِ شرکت‌های امریکایی شد و 6% نیز به شرکت نفت دولتی فرانسه تعلق یافت. کنسرسیوم می‌بایست 50% سود خود را به ایران می‌داد. به گفته کاردار جدید بریتانیا، فرمولی که ایجاد شده بود، کنترل لازم را در اختیار کنسرسیوم قرار می‌داد. ایالات‌متحده برای شیرین‌ترکردن معامله 40 میلیون دلار کمک برای ایران صادر کرد. 28 میلیون دلار از این کمک در ماه سپتامبر و 5 میلیون دلار آن مخفیانه و درست در روز پس از کودتا به ایران تعدیل گردید.

  این کودتا همچنین خاستگاه یک دوران سرکوب سیاسی بود. بلافاصله پس از وقوع کودتا، نظامیان، مصدق و نزدیک‌ترین دوستان وی در کابینه را به همراه 1200 تن از فعالان حزب‌توده دستگیر نمودند.

  تعداد دستگیرشدگان تا آگوست 1954 به 4000 تن رسید.

  به‌طورکلی، رفتار رژیم جدید ایران با جبهه‌ملی ملایم ولی با حزب‌توده بسیار خشن بود. مصدق، بیشتر وزرای کابینه و افسران نظامی مورد اعتماد وی با احکام حبس درحدود سه‌سال مواجه شدند. محاکمه شدیداً سیاسی مصدق باعث دردسر زیادی برای رژیم شد؛ به‌جای آن‌که دادگاه نظامی او را محاکمه نماید، مصدق دادگاه را به محاکمه کشید. از میان وزرای مصدق، فقط دکترفاطمی اعدام شد. او پس از شکست کودتای اول، خواهان تشکیل جمهوری گردید و پس از کودتای 28مرداد در یکی از مخفیگاه‌های زیرزمینی پنهان شد و از اتحاد میان توده و جبهه‌ملی دفاع کرد.

  حزب‌توده با رفتاری به‌شدت خشونت‌آمیز روبه‌رو شد. بین سال‌های 1953 و 1958 رژیم، 11 تن از اعضای این حزب را زیر شکنجه به قتل رساند، 31 نفر از آنها را اعدام کرد، 52 نفر دیگر را به اعدام محکوم نمود (این احکام بعدها به حبس ابد کاهش یافت)، 92 نفر را به‌ حبس ابد با اعمال شاقه و 100 نفر را نیز به حبس از 1 تا 15 سال محکوم ساخت.

  براساس گزارش سفارتخانه‌های انگلستان و امریکا، اعدام‌های نخست با سروصدای زیاد انجام شد، اما اعدام‌های بعدی به‌دلیل ترس از اعتراضات مردمی، شجاعت محکومان در مقابل مرگ، اکراه جوخه‌های آتش از تیراندازی مستقیم به طرف محکومین و تصور عموم مبنی بر این‌که ایالات‌متحده دولت ایران را به چنین کارهای وحشیانه‌ای واداشته، در خفا صورت گرفت.

کودتا همان لکه ننگ انگلستان را بر دامن امریکا نشاند، یعنی شناخته‌شدن به‌عنوان یک قدرت استعمارگر؛ تصویری که موجب عدم اعتماد عمیق در روابط میان ایران و ایالات‌متحده گردید. این کودتا موجب شکل‌گیری یک نظام دیکتاتوری شد که هر روز بیش از پیش محبوبیت خود را از دست می‌داد و دچار فساد می‌شد. کودتای 28 مرداد میخی بود بر تابوت نظام سلطنتی، چرا که آن را با قدرت‌های استعماری پیوند زد. کودتا، ارتش ایران را دست‌نشانده شاه، سیا و MI-6 نشان داد؛ احزاب سکولار یعنی توده و جبهه‌ملی را متلاشی ساخت و راه را برای ظهور مخالفان مذهبی باز کرد.

کودتای 28 مرداد میخی بود بر تابوت نظام سلطنتی، چرا که ‌آن را با قدرت‌های استعماری پیوند زد.

منابع  :

1-  مقاله ی کودتای 28 مرداد 1332 در ایران

پرفسور یرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)

ترجمه لطف الله میثمی

2-  ایران بین دو انقلاب

پرفسور یرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)- چاپ نشر نی

قطعی برق و لامپ کم مصرف

بالاخره این امتحانات سخت و طاقت فرسا با سختی و مرارت فراوان دو ، سه هفته پیش تموم شد . شانس ما هم به ... رفته دو روز قبل از شروع امتحانات انگشت کوچیکه پام شکست  و تا اخر امتحانات در اتل بود و سخت بودن سئوالاها و موضوعات دیگه که شاید بهتر باشه نگم مزید بر علت شد تا نتایج امتحانات چندان جالب نشه !!! ترم تابستونم به ناچار گرفتم .چهار روز درهفته اونم از صبح تا ظهر با درسهای شیرین علوم پایه توی این گرما دیگه حوصله ی وب گردی برای ادم باقی نمی گذاره، بگذریم که اگه بخوام بنالم مثنویه هفتاد منه.حالا شما قضاوت کنید با این شرایط می شه اپ کرد !!!

از کرامات جدید دولت فخیمه همین بس که به علت اجرا نکردن برنامه های پنج ساله توسعه صنعت برق ، ایران که در سال 75 جزء 27 کشور تولید کننده برق در دنیا بود و حتی به  بعضی از کشورهای منطقه برق صادر می کرد حالا خودش هم با کمبود برق مواجهه که تنها مختص به تابستان هم نیست و در زمستان هم شاهدش بودیم . البته کاهش بارندگی در بهار هم بی تاثیر نبوده ولی این وضع رو با سالهای 80 تا 82 که حتی بارندگی مناسبی در زمستان هم نداشتیم وحتی انقدر اب کم بود که در تهران اب جیره بندی شده بود ولی با قطع برق بسیار ناچیزی به نسبت الان روبه رو بودیم ! البته دولت اقای دکتر احتمالا می خواد این نتیجه رو بگیره که ببینید اب نداریم پس برق هم نمی تونیم داشته باشیم  ناچاریم که انرژی هسته ایی که حق مسلم ماست رو داشته باشیم پس برید دعا به جون من بکنید که رییس جمهورتونم !!!

(البته فکر نمی کنم هیچ ادم عاقلی با این انرژی مخالفت داشته باشه بلکه با سیاستهای ایشون مشکل داره )

چند وقت پیش پستی در مورد لامپ کم مصرف نوشته بودم اخیرا چند تا از دوستان سئوالاتی رو مطرح کرده بودن که اگه بتونم سعی می کنم که بهشون کمک کنم.

 از کجا بدونیم واقعا حرفتون درسته و این لامپ ها تقلبی هستن؟

دوست عزیز می تونید یک بار امتحان کنید ! در ضمن من خودم چند سال پیش حدودا سه ماه در کارگاهی که این لامپها رو تولید می کرد و متعلق به خودمون بود کار کردم و رشته تحصیلیم در دانشگاه هم الکترونیکه .

حرفی که زدید منطقیه ولی کاش بهترین مارک از لامب کم مصرف رو معرفی میکردید برای اونایی که تصمیم گر فتن به علت مصرف بالا از این لامبها استفاده کنند من زیاد تو وب نیستم اگه امکان داره جواب رو برام میل کنید و بهترین مارک رو معرفی کنید.

واقعیت اینه که در حال حاضر تا اونجا که من می دونم هیچ کدومشون خوب نیستن و اکثرا از جنسهای درجه دو و سه چین هستند. بعضی مارکهای به ظاهر ایرانی هم به ندرت در بازار هست ولی من هیچ کدوم رو به همون دلایلی که در پست مربوطه گفتم پیشنهاد نمی کنم ولی شاید بشه گفت NAMA NOOR  کمی بهتر باشه (.البته همون طوری که گفتم برای کسانی که مصرف خیلی بالایی دارن به علت تصاعدی حساب شدن هزینه مصرفی در همچین شرایطی تقریبا به صرفه است )

چه طوری میشه  با اصلاح مدار بالاست کم مصرف توان لامپ رو بهبود بخشید. کدوم قطعات رو باید عوض کرد تا مثلا یه لامپ کم مصرف ۳۰ وات همون ۳۰ وات رو نشون بده یا حداکثر ۱۵٪ افت داشته باشه؟ ممنون میشم اگه جواب رو برام mail کنید.

مدار بالاست این لامپها عموما یکسانه و گاها یکی دو قطعشون فرق می کنه ومی شه گفت تقریبا مشکل از بالاست نیست بلکه از خود لامپهاست و تفاوت بالاستهای توان بالا با توان کمتر در ظرفیت خازنها و مقدار تحمل افت ولتاژ روی دیودها و مقاوتها ست یعنی تمامی اونها به یک نسبت افزایش می یابند.

پ .ن : راستی ما چند وقتیه این مونیتورمون رو عوض کردیم LCD  گرفتیم  اونم با کنتراست 7000 DC ،بله دیگه ما اینیم ! ولی نمیدونم این وبلاگم چرا توی این مونیتوره یکم کج و کله بود ! یک تغییراتی دادیم ظاهرا درست شده . شما هم بی زحمت یک نگاهی بندازید اگه عیب و علتی داشت بگید. با تشکر قبلی .

زنده هستم ولی ...

به علت نزدیک شدن امتحانات پایان ترم و  و روزهای بس خطرناکی که در پیش دارم فعلا  از اپ کردن معذورم !!!

لطفا از دعای خود ما را بهره مند سازید که در شرایط سخت کنونی شدیدا به ان محتاجم !

بازی وبلاگی

ارمان خان لطف کردن ما رو به یک بازی وبلاگی دعوت کردن ما هم گرچه با تاخیر ولی دعوتشون رو اجابت می کنیم !

کلاس دوم دبیرستان بودم تقریبا ده روز مونده بود به عید معلما هم می گفتن شما باید تا خود 28 بیاد مدرسه ما هم که دیگه حال و حوصله مدرسه رفتن نداشتیم گفتیم کاری کنیم کارستان ! یک برگه با امضاء مدیر و با ارم مدرسه درست کردم توش نوشتم بنابر بخشنامه های رسیده از وزارت اموزش و پرورش و به جهت رفاه حال دانش اموزان محترم و خانواده هایشان از تاریخ 23/11کلیه مدارس تعطیل می باشد! و در بیشتر تابلوهای اعلانات مدرسه زدم .زنگ تفریح که شد  غوغایی به پا شد انقدر این اعلامیه ها طبیعی بود که همه ی بچه ها باور کرده بودن  واقعا مدرسه تعطیله . تا اینکه چند نفر رفتن به ناظم گفتن و اون با یک عصبانیتی اومد واعلامیه ها رو پاره کرد و گفت اگه بفهم کار کدوم پدر سوخته ایی بوده پروند شو می زنم زیر بقلش ! خوشبختانه چون هیچ کسی اطلاع  نداشت که کار من بوده لو نرفتم .در نهایت هم از 25 به بعد دیگه مدرسه تعطیل شد.

 

کسایی که هم سن من بوده باشن و هم اهل سینما می دونن که تابستان سال 78  فیلم مصائب شیرین در سینما ها اکران شد و دیدنش برای زیر 18 ساله ها ممنوع بود .ما هم  گفتیم اینجوری که نمی شه ما باید حتما این فیلمو ببینیم گفتیم چی کار کنیم چی کار نکنیم  با پسر داییم به این نتیجه رسیدیم که شناسنامه هامون رو جعل کنیم.  به روش کلک رشتی یک کپی از شناسنامه مون گرفتیم و بعد روی سن کپی  رو لاک گرفتیم و یک چند سالی سنمون رو زیاد کردیم و دوباره ازش کپی گرفتیم به نظر مون که خیلی طبیعی می اومد من و پسر داییم و خواهرم که بالای هجده سال بود با هم رفتیم سینما عصر جدید  بین اون سه تا متصدی سینما به من گیر داد وگفت اقا شما هجده سالت هست ؟ منم گفتم بله اقا کپی شناسنامم هم  همراهمه ، گفت نشون بده ببینم  ما هم کپی رو نشون دادیم  یک نگاهی کرد و گفت بفرمایید حالا نمی دونم  واقعا فهمید و به روی ما نیاورد یا اصلا نفهمید بالا خره ما رفتیم فیلم و دیدیم چه فیلم مزخرفی هم بود حیف اون همه زحمت.

 

یک بار هم با چند تا از بچه های دانشگاه از قم پنج نفره نشستیم پشت پراید خیلی خوش گذشت فقط وقتی رسیدیم تهران نمی تو نستیم چند قدم راه بریم تا چند روز بدنم درد می کرد .

 

یک بار هم می خواستم عکس رادیولوژی بگیرم بییمه ام تموم شده بود گواهی اشتغال به تحصیلم نداشتم حوصله هم نداشتم برم یک کاره گواهی رو بگیرم و دوباره بیام تهران، عکس رادیو لوژی مورد نظر هم خیلی گرون بود ما گفتیم چی کار کنیم چی کار نکنیم هیچی مطابق معمول این بار هم دست به دامن جعل اسناد شدیم  اما این بار به صورت حرفه ایی تر و توسط کامپیوتر یک گواهی ایی درست کردم که نگو وقتی گواهی اصلی که تاریخش گذشته بود و گواهی جعلی رو به هر کی نشون می دادم همه می گفتن جعلیه اصله ! خلاصه دفتر چه بیمه مون رو با کمال موفقیت تمدید کردیم و عکس رو هم با کمال موفقیت گرفتیم . ما هم برا خودمون یک پا جاعلیم !

 

یک بار هم با چند تا از بچه ها می خواستیم بیایم تهران ولی یک کلاسی داشتیم  که بین دوتا تعطیلی بود این استاد ما سالها پیش از شریف فارغ التحصیل شده بود ولی فقط ادعا داشت و هیچی حالیش نبود. کلاس ما بعد از ظهر بود ولی ما زودتر می خواستیم برگدیم تهران . این استاد ما یک کلاس هم صبح داشت تصمیم گرفتیم بریم سر کلاس صبحش ، وقتی استاد می خواست حضور غیاب کنه از ما پرسید چرا الان اومدید شما که مال کلاس بعد از ظهرید ؟ نمی دونم چرا من یک دفعه گفتم استاد چون هیچ کدوم از بچه های بعد از ظهر نیومدن ما هم می خوایم بریم تهران . استاد هم چشمش برقی زد و فکر کرده بود واقعا اینطوریه و کلاس تشکیل نمی شه و به همین خیال سر کلاس نمی ره و بچه ها هم که بیشتر شون به خاطر همین یک کلاس از تهران با اتوبوس صبح اومده بودن و می بینن استاد نیست کلاس و می گذارن رو سرشون ، ریسس گروه هم که می دونسته استاد مورد نظر صبح اومده تعجب می کنه که چرا الان نیست و  دنبالش تمام دانشگاه رو می گرده تا بالاخره می فهمه طرف فارغ از تمام این وقایع تو خوابگاه اساتید گرفته خوابیده و با حالت نچندان خوشایندی می ره بیدارش مکنه. بچه ها می گفتن وقتی میاد سر کلاس اگه کارد بهش می زدی خونش در نمی یومده ! بعد هم می گه یک سری که تربیت خانوادگی ندارن استاد رو سر کار می گذارن اسم همشون و می دونم پدر شون و در میارم این ترم همچین حالی ازشون بگیرم تا بفهمن من کی هستم ! خلاصه از ترسمون ما تا چند جلسه سر اون کلاس نمی رفتیم تا اینکه یکی از بچه ها جرات می کنه و می ره پاچه خواری استاد  و می گه منظوری نداشتیم و از این جور صحبتا ، شانس ما اون روز حالش خوب بوده می گه اشکال نداره بیاد سر کلاس. ما هم که دیگه قید اون درسو زده بودیم نمره شو در بهترین شرایط 10 در نظر می گیریم  اون ترم 20 واحد که 19 واحدش تخصصی بود ورداشته بودم خالاصه  سر تون و درد نیارم اخر ترم که نتایج رو اعلام کردن درسی رو که من برای خودم 17 در نظر گرفته بودم (دیجیتال) و واقعا هم حقم بود رو بهم دادن 10.5  که تازه جزء ده نفر قبولی بودم و یک درس سه واحدی دیگه رو که فکر می کردم بشم 15 شده بودم 12 و فقط نمره همین یک درس باقی مونده بود خلاصه پی مشروطی رو به تنم مالیده بودم که با کمال تعجب دیدم در مدار 2 که استادش ما رو تهدید به مرگ کرده بود شدم 18 بالاترین نمره کلاس ! اصلا فکرشو نمی کردم  خلاصه در کمال ناباوری از مشروطی جستیم !!!

 

ما یک اسیاب برقی ایی داشتیم که تیغش کند شده بود با خودم گفتم مگه می شه علی مهندس جایی باشه و چیزی خراب باشه ! تصمیم گرفتم تعمیرش کنم ، تیغ اسیاب رو به واسطه ی وا کردن موتور و دیگر اقلام اسیاب در اوردم و خلاصه هر جا که گشتم تیغ نو شو پیدا نکردم و تصمیم گرفتم فعلا به همین تیغ از کار افتاده قناعت کنم .بعد که دل روده اسیاب رو با مصیبت جاسازی کردم دیدم چند تا شی اضافی مونده هرچی فکر کردم اینا مال کجا ست تنها به یک نتیجه رسیدم اون هم اینکه احتمالا ضرورتی به وجودشون نیست و اضافین ! وقتی  اسیاب رو به برق زدم دیدم حتی روشن هم نمی شه چه برسه به انجام عمل اسیاب !!! فایده این کار این بود که متوجه شدم برای درا وردن تیغ اسیاب راه بسیار راحت تری هم هست !

 

پی نوشت : چون از تاریخ این دعوت چند وقتیه که گذشته فکر می کنم بهتر کسی رو دعوت نکنم.